Cinema-Theatre

سینما و تئاتر (نظریه و عمل) به همراه برگزاری کلاس های مختلف آمادگی برای کنکور ارشد

Cinema-Theatre

سینما و تئاتر (نظریه و عمل) به همراه برگزاری کلاس های مختلف آمادگی برای کنکور ارشد

بررسی و تحلیل فیلم ها و تئاتر های مختلف به وسیله «مطالعات بینا رشته ای» و «نظریه» با اصول توصیفی-تحلیلی که از ابزار کتابخانه ای بهره می برد.
نمایشنامه
فیلمنامه
فیلم های مهم جهان
کارگردانان بزرگ
بازیگری
فلسفه هنر
زیبایی شناسی
نقد هنر و شیوه های بررسی هنر
برگزاری و آموزش کنکوری برای داوطلبان (سینما، کارگردانی، بازیگری، ادبیات نمایشی)

شماره تماس حسین رسولی: 09399515694
ایمیل: hosein.kub@gmail.com
line: Hosseinrasouliact
Whats up: Hossein Rasouli
Telegrem: Hoseinrasouliact
FB: Hossein Rasouli actor حسین رسولی
Instagram: Hosseinrasouliactor

نویسندگان
پیوندها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد تئاتر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

http://www.farheekhtegan.ir/?nid=1788&pid=8&type=0

بررسی توجه نکردن مسئولان به سازههای تئاتری و فرهنگی 

قلب تپنده تئاتر سکته زد

 سیدحسین رسولی

پس از اجـــرای نمایشــنامهخوانی «روز واقعه» نوشته بهرام بیضایی و کارگردانی محمد رحمانیان پیشانی تالار اصلی تئاتر شهر فروریخت. این حادثه در حالی رخ داد که گروه طراح صحنه نمایش «ترور» به کارگردانی حمیدرضا نعیمی در سالن اصلی تئاتر شهر حاضر بودند. رضا مهدیزاده طراح صحنه این اجرا توانست خود را روی صندلیهای ردیف اول بیندازد و جان خود را نجات دهد. دیگر جان هنرمندان و مردم به خطر افتاده است و باید صدای آژیر خطر و آمبولانس را بشنویم. درواقع اگر شما بخواهید تهران را به یک توریست نشان دهید باید دست او را بگیرید و به تئاترشهر ببرید. شناسنامه فرهنگی و زندگی روزمره ما در آنجا هویت مییابد. بنای فرهنگی تئاترشهر که در سال ۸۴ ثبت میراث ملی شده بود دیگر خونی در رگش نمانده است. حالا علاوهبر مشکلات بیرونی از درون هم روبه اضمحلال میرود و چهره پیر و کرخت خود را به ما نشان میدهد. رضا مهدیزاده گفته است: «در زمان رویدادن این حادثه درحال چیدمان روی صحنه بودیم و دکور طراحیشده برای نمایش حتی نصب هم نشده بود که یکباره بخشی از سازه فلزی بالای صحنه کنده شد.» آنچه مشخص است این است که قلب تئاتری کشور دیگر پیر شده است و احتیاج به دوا و درمان دارد. مسئولان تئاتری کشور در بازسازی و حتی ایجاد فضاهای تئاتری بسیار تعلل کردهاند و دیگر این ساختمان پیر ایران کمر خود را خم کرده است. پریسا مقتدی٬ مدیر تئاترشهر با اعلام اینکه حال عمومی بهزاد خلخالی که در حادثه دیروز دچار آسیب شد بهتر است٬ گفت: «آقای خلخالی از بیمارستان مرخص شده ولی درمان او به دلیل شکستگی گونه و بینی ادامه خواهد داشت.» تا امنیت تئاترشهر برقرار نشود کسی وارد آن نمیشود هنرمندان عرصه تئاتر هم به این اتفاق ناراحتکننده واکنش نشان دادند. در این سالن باید نمایش «ترور» به کارگردانی حمیدرضا نعیمی از ۱۲ آبان روی صحنه میرفت. حمیدرضا نعیمی با تاکید بر اینکه عوامل اجرایی گروه نمایشی «ترور» باعث حادثه پیشآمده در سالن اصلی تئاترشهر نشدهاند٬ گفت: «تا زمانی که امنیت این سالن تایید نشود٬ کسی وارد آن نمیشود.» از سوی دیگر٬ مهدی شفیعی٬ مدیرکل هنرهای نمایشی نیز که در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر حضور داشت٬ به معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که برای بازدید و رسیدگی به این مساله در محل حاضر شده بود٬ توضیح داد: «مشکل اصلی فرسودگی فیزیکی سالن اصلی مجموعه تئاترشهر است که قرار بود در ابتدای بازسازی مجموعه٬ از سالن اصلی شروع شود.» سخنگوی وزارت ارشاد با اشاره به توقف چندباره بازسازی تئاتر شهر گفت: «روند بازسازی تئاترشهر در مواردی به دلیل اختلال در کار پیمانکار و همچنین تامین نبودن منابع مالی متوقف و تنها بخشهایی از این مجموعه بازسازی شد.» البته قرار بود نور و صندلیهای این ساختمان پیر بازسازی بشود که به رنگزدن و محکمکاری سازه آن بسنده شده است. جامعه تئاتری مقصر هستند بهروز غریبپور در گذشته قرار بود بنای تئاتر شهر را بازسازی و تعمیر کند ولی بودجه لازم آن مهیا نشد؛ کارگردان اپرای عروسکی «اتللو» در گذشته بنای خانه هنرمندان را طراحی و اجرا کرده بود. غریبپور گفت: «من جامعه تئاتر را مسئول این حادثه و تخریب تئاتر شهر میدانم. برخلاف روندی که در اینگونه حوادث ممکن است بلافاصله کارفرما متهم شود٬ معتقدم متهم ردیف اول این اتفاق جامعه تئاتر است. مشکل تئاترشهر که دیگر به اندازه کجبودن برج پیزا نبود که نتوان آن را حل کرد.» این اتفاقات در حالی رخ میدهد که هنرمندان تئاتر بارها درباره ایستگاه مترو در زیرمجموعه تئاترشهر٬ بازسازی بناهای تئاتری و ساخت بناهای غیرمعمول در اطراف این میراث ملی هشدار داده بودند. فرهاد آئیش هم که قرار بود در دی نمایش «مکبث» را اجرا کند٬ با ابراز تعجب گفت: «در حال حاضر مشخص نیست برای سالن اصلی چه اتفاقی میافتد؛ اما برنامه ما این بود که نمایش را دی ماه در این سالن روی صحنه ببریم ولی فعلا باید ببینیم نتیجه کارها چه میشود. حفظ امنیت هنرمندان در سالن اجرا اهمیت زیادی دارد.»

http://www.farheekhtegan.ir/newspaper/BlockPrint/54750

  • رسول احمدی
  • ۰
  • ۰

http://www.farheekhtegan.ir/?nid=1788&pid=11&type=0

روزنامه فرهیختگان سه شنبه تاریخ ۲۸ مهر.


 نشانه شناسی و اسطورهکاوی سینمای روایی هالیوود تحلیل فیلم <ترمیناتور>: جنسیس (۲۰۱۵) 

سیدحسین رسولی

 آثار هنری و سرگرمکننده «ترمیناتور» یا «نابودگر»٬ مجموعهای از رمان٬ کمیکبوک٬ سریال تلویزیونی و فیلمهای سینمایی هستند که امتیاز آنها در اختیار «جیمز کامرون»٬ کارگردان و نویسنده آمریکایی و «گیل آنی هارد» است. موضوع محوری این داستانها اشاره به نبرد میان ماشینهای هوشمند و ترکیبی «اسکای نت» در برابر گروه مقاومت «جان کانر» میکند؛ داستانی «فاجعهآمیز» و «آخرالزمانی» که در آن باید «نسل بشر» را از خطر انقراض توسط رباتهای وحشتناک و آدمکش حفظ کرد. در سال ۲۰۱۵ اثر جدیدی هم از این مجموعه و با بازی دوباره «آرنولد شوارتِزنِگِر» روانه پردههای نقرهای شده است. این اثر به کارگردانی «آلن تیلور» است و نویسندگان فیلمنامه او متشکل از چندین نفر هستند که سرپرست آنها خود «جیمز کامرون» است. جیمز کامرون با آثاری مانند «تایتانیک» و «بیگانه۲» برای مخاطبان سینما کاملا شناخته شده است. ابتدا به ساکن٬ در بررسی فیلم٬ باید به «ژانر» آن توجه کنیم. این فیلم در ژانرهای «علمی­تخیلی» و «اکشن» قرار میگیرد. البته در سینمای هالیوود ما همیشه با چندین «طرح و توطئه» مواجه هستیم؛ یکی از این طرح و توطئهها٬ «عشق رمانتیک» است که بین قهرمانان فیلم اتفاق میافتد. طرح و توطئه مهم دیگر٬ «جستوجوی هدف» و در گاهی اوقات «جستوجوی حقیقت» است. یعنی قهرمان در پی یک مأموریت یا یک هدف بزرگ است. همچنین ژانرهای «آخرالزمانی» و «فاجعه» جزء عناصر اصلی فیلم هستند. در آخر٬ نبردهای تن به تن «سایبورگها» و «رباتها»ی پیشرفته و حادثههای پرهیجان فیلم٬ ما را وارد حوزه ژانرهای «اکشن» و «ماجراجویی» میکند. بنابراین سینمای روایی هالیوود٬ از تمام توان خود کمک میگیرد تا بتواند آثار خود را در رقابت فشرده بازار به فروش برساند. نام فیلم هم دارای دلالتهای مختلفی است. «ترمیناتور» به معنای «نابودگر» است؛ که این نابودگر٬ یک «ربات پیشرفته» است. «جنسیس» هم به «تکوین» و «پیدایش» ارجاع میدهد. از لحاظ «بینامتنیت» باید به آثاری اشاره کنیم که هر کدام در همین ژانر میگنجند و ساختاری مشابه یکدیگر دارند. البته ژانر «علمی­تخیلی» به اعتقاد راقم این سطور سه وجه دارد: 1­ تاکید اثر بر قسمت علمی؛ مانند فیلمهای «اودیسه فضایی» (٬(۱۹۶۸ «بیناستارهای» (۲۰۱۴) و «ارتباط» (۱۹۹۷)؛ 2­ تاکید بر قسمت تخیلی؛ مانند فیلمهای «مجموعه جنگ ستارگان»٬ «مجموعه استار ترک» و «سیاره میمونها» (۱۹۶۸)؛ 3­ تاکید بر اندیشه و فلسفه با توجه به ژانر «علمی­تخیلی»؛ مثلا فیلم «ماتریکس» (٬(۱۹۹۹ «بلید رانر» (٬(۱۹۸۲ «ای. تی» (۱۹۸۲) و «برخورد نزدیک از نوع سوم» (۱۹۷۷). به وسیله «نشانهشناسی لایهای»٬ ما با یک «رمزگان» جالب در این اثر روبهرو میشویم. قهرمانان فیلم در مبارزه با ماشینهای نابودگر و «سایبورگها»ی کشنده «اسکای نت» از هر وسیلهای استفاده میکنند. یکی از این وسیلهها٬ «اسلحهها»ی سنگین و پیشرفته شرکتهای روز آمریکایی هستند. یعنی اگر دقیقتر نگاه کنیم داستان فیلم به نوعی به «آینده» اشاره دارد؛ آیندهای که در آن قیامتی بر پا شده است و «تکنولوژی» بشری باعث اشتباه عظیمی شده است و نسل بشر در خطر است. مهمترین وسیله نجات٬ استفاده از «اسلحه ها»ی رنگارنگ و پیچیده آمریکایی است. البته به همراه یاریرسانی و «ایثارگری» ربات «تی­۸۰۰» که همیشه نقش آن را «آرنولد شوارتزنگر» بازی کرده است. این ربات در لحظات سخت با یک «شاتگان» یا یک اسلحه دیگر وارد میشود و  میتواند جان انسانها را نجات بدهد. در نتیجه قطعا فیلم دارای ابهام در «ایدئولوژی» و «اندیشه» خود است؛ ولی هیچوقت به ابتذال مجموعه فیلمهای «رامبو» نمیرسد. فیلمهای رامبو در راه «تبلیغ مستقیم» ایدئولوژی جنگطلبانه هستند.



دریافت

حجم: 912 کیلوبایت
توضیحات: صفحه روزنامه
  • رسول احمدی
  • ۰
  • ۰

روزنامه فرهیختگان
رمزگان و نشانه‌های فیلم «خداحافظی طولانی» اثر «فرزاد مؤتمن»
ابتدا به ساکن، اگر بخواهیم «ژانر» فیلم را برررسی کنیم به نکات جالب توجهی خواهیم رسید. نام فیلم مذکور ما را یاد مهم‌ترین اثر ژانر «نئو-نوآر» و یکی از مهم‌ترین آثار سینمای مستقل، یعنی «خداحافظی طولانی» اثر «رابرت آلتمن» و اقتباسی از «ریموند چندلر»  در سال ۱۹۷۳ می‌اندازد. فیلمنامه‌نویس فیلم مذکور، «لی براکت» نویسنده‌ی فیلم مشهور «خواب ابدی» هم هست. داستان فیلم از این قرار است که «فیلپ مارلو» کارآگاه خصوصی به جرم همدستی در قتل همسر دوست‌اش بازداشت می‌شود؛ ولی، پس از خبر خودکشی دوست‌اش «تری لنوکس» از زندان آزاد می‌شود و به دنبال بررسی پرونده‌ی جنایی همسایه‌ی تری به راز جنایت «سیلویا» همسر دوست‌اش و خبر کذب خودکشی او پی می‌برد. فیلم «خداحافظی طولانی» نوشته‌ی «اصغر عبداللهی» بسیار شبیه به همین ژانر «نوآر» است؛ ولی، خط داستانی و نوع «پیرنگ» آن بسیار ساده‌تر است و نویسنده علاوه بر جستجو برای کشف راز قتل، به «عشق» دو شخصیت اصلی فیلم توجه می‌کند. درواقع، یک «پیرنگ» فیلم،‌ کشف چگونگی قتل است و پیرنگ دیگر،‌ رابطه‌ی عاشقانه و لطیف «یحیی» و همسرش «ماهرو» در یک خانه‌ی محقر کارگری. در واقع سازندگان فیلم، ژانر «نوآر» و‌ «ملودرام عاشقانه» را با یکدیگر ترکیب کرده‌اند و نگاهی «واکاوانه» به این دو ژانر داشته‌اند. کاگردان فیلم «شب‌های روشن» همان فضای عاشقانه‌ی خود را این بار با توجه به زندگی طبقه‌ی پایین جامعه و دو کارگر فقیر انتخاب کرده است. او با این کار «سینمای اجتماعی» ایران را هم «ساخت‌گشایی» می‌کند. توجه کنید که، کارآگاه ژانر نوآر در این اثر تقریباً «غایب» است و درآخر فیلم ظاهر می‌شود و ناتوانی خود را در بستن این پرونده بیان می‌کند و به سرعت خارج می‌شود.
نکته‌ی جالب دیگر،‌ توجه کارگردان به «فضاسازی» و «صداها»ی فیلم است. هر «مکان» در فیلم با یک موسیقی و صدای خاص آن معرفی می‌شود. مثلاً کارگاهی که «یحیی» در آن کار می‌کند، مملو از صدای بلند و کر کننده‌ی ماشین نخ‌ریسی است. یا در خانه‌ی یحیی همیشه یک موسیقی سنتی عاشقانه پخش می‌شود. همچنین، در انتهای فیلم وقتی یحیی با «طلعت» زن کارگر دیگر، به «فالود‌فروشی» می‌روند؛ صدای موسیقی عاشقانه و نوستالژیکی پخش می‌شود. یکی از مکان‌های مهم فیلم،‌ «ایستگاه قطار» است که یحیی به همراه «ماهرو» و همچنین در آخر با «طلعت» به آن‌جا می‌رود و صدای حرکت و صوت قطار فضای خاصی را به اثر می‌دهد. کارگردان فیلم «صداها» همان شیوه‌ی استفاده از «نشانه‌های صدا» را در این فیلم به کار گرفته است.
در وهله‌ی بعدی، شروع داستان خبر از قتلی می دهد که «یحیی» به‌خاطر آن در زندان افتاده است؛ ولی، تا انتهای داستان مخاطب در «تعلیق» می‌ماند که چه کسی به قتل رسیده است؟ و راز قتل چه بوده است؟ در حقیقت، فیلمنامه قصد دارد با ایجاد «ابهام» و «روایتگری محدود» روند کشف «قاتل» و «مقتول» را به تعلیق بی‌اندازد. فیلم تلاش دارد که علاوه بر واکاوی یک «عشق» عمیق بین دو نقش اصلی یعنی «یحیی» و «ماهرو»،‌ روند دگرگونی زندگی «یحیی» و چگونگی تغییر روابط او را با دیگران پس از وقوع قتل نشان بدهد.
در زمینه‌ی دیالوگ، فیلمنامه بسیار «رمانتیک» عمل می‌کند و اکثر شخصیت‌های اصلی و فرعی گفتاری «حکیمانه» و «کمینه‌گرا» دارند. مانند راننده‌ی تاکسی که می‌گوید: «تهرون شهر همست، توش هیچکی غریب نیست» یا در جای دیگر آرایشگر می‌گوید: «من شهادت ندادم؛ پیامبر خدا دیده رو ندیده کرد. ما کی باشیم که ندیده رو دیده کنیم.» این مثال‌ها نشان می‌دهند که هر شخص فرعی هم که در فیلم وارد می‌شود یک جمله‌ی قابل تأمل ادا می‌کند،؛ ولی، در پیشبرد قصه نقشی ندارد. در واقع،‌ فیلمنامه‌نویس فیلم «آبی» اندیشه‌ی خود را از زبان کارگران مختلف بیان می‌کند.
در انتها،‌ توجه به «جاده» و «انزوای» یحیی در جاده‌ای که از خانه‌ی او به سوی محل کارش منتهی می‌شود بسیار جالب توجه است. ما به کرّار پلان انتظار یحیی را در جاده‌ای خلوت و طولانی شاهد هستیم. طراحی صحنه و لباس که توسط «جهانگیر میرزاجانی» صورت گرفته است؛ در چنین نماهایی، زیبایی و باورپذیری خود را به نمایش گذاشته است.

  • رسول احمدی
  • ۰
  • ۰

نقد و بررسی در روزنامه‌ی فرهیختگان

نگاهی به نمایشنامه و اجرای «غرب واقعی» نوشته‌ی «سام شپارد» و کارگردانی «داریوش مهرجویی»

سام شپارد را یکی از مهم‌ترین نویسندگان آمریکایی در دهه‌ی ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ می دانند که توانست جوایز بسیاری را  از جمله‌ی معتبرترین جایزه‌ در عرصه‌ی هنرهای نمایشی، یعنی «پولیتزر» را برای نمایشنامه‌ی «کودک مدفون» کسب کند. او فضایی غریب و شخصیت‌های بی ثباتی دارد. بسیاری از شخصیت‌های او در آخر نمایشنامه «استحاله» می‌یابند؛ یا به قول خود شپارد «انتقال» می‌یابند. در آثار او مانند «دندان مار» و «شهر فرشته» کاراکترهای نمایشنامه با حرکات غافلگیرانه و ناگهانی به شدت تغییر می‌کنند. «رفتار»، «گفتار»،‌ و حتّی «خصوصیات اخلاقی و نمادین» آن‌ها تغیییر می‌کند. مسیر خیر و شر جا به جا می‌شود. انسان‌های آرام و خیر اثر تبدیل به انسان‌های شلوغ و شر می‌شوند.
اکثر مخاطبین هنری در ایران، سام شپارد را به خاطر سینما و کارهای سینمایی او می‌شناسند. مخصوصاً این که او یکی از فیلمنامه‌نویسان «پاریس/تگزاس» به کارگردانی «ویم وندرس» آلمانی هست که جزو مهم‌ترین و تأثرگذارترین آثار انتقادی و هنری در چند دهه‌ی گذشته بوده است. در ایران در زمینه‌ی ترجمه‌ی آثار او بسیار کم کاری شده است. او هم مانند نویسندگان ادبیات نمایشی معاصر آمریکایی در ایران بسیار نا شناخته است. ولی یکی از اولین ترجمه‌های آثار او توسط «داریوش مهرجویی» صورت گرفته است.
«غرب واقعی» همان طور که از اسم آن پیداست داعیه‌ای دارد مبنی بر اینکه قرار است چیزی «حقیقی» یا برداشتی «انتقادی» از زندگی غربی برای مخاطبین و مخصوصاً شهروندان آمریکایی ارائه دهد. شروع نمایشنامه و جزئیات ابتدایی اثر در ابتدای کار بسیار ساده و معمولی است. «آستین» نویسنده‌ی فیلمنامه است که رویای ثروتمند شدن از طریق نوشتن در هالیوود را دارد. او به دور از همسر و خانواده‌اش در منزل مادرش که او هم به مسافرت رفته است ساکن است. پدر او در بیانبان‌ها سرگردان است. برادر او «لی» که فردی به دور از تمدّن است؛ وارد زندگی او می‌شود. همین جا تفاوت‌های نمایشی و اندیشگانی «سام شپارد» و نمایشنامه‌نویسی «پست‌مدرن» خودش را به ما نشان می‌دهد. «شخصیت محوری» مشخصی وجود ندارد. «موضوع محوری» مشخصی در جریان نیست. «علت و معلول» پیرنگ نمایشی دائم دست‌خوش «چالش» می‌شود. گویا تأثیرات نمایش‌های «ابزورد» و «آشپزخانه‌ای» انگلیسی را به طور توأمان شاهد هستیم.  در ادامه، تهیه کننده‌ی هالیوودی به اسم «سولن کیمل» که قرار است فیلمنامه‌ی «آستین» را که یک اثر «عاشقانه» و «تاریخی» است به فیلم تبدیل کند، وارد می‌شود. او قول‌های دلگرم کننده‌ای به آستین می‌دهد و آستین تمام زندگی و زمانش را روی آن فیلمنامه سرمایه گذاری می‌کند. ولی، «لی» که برادر یک لا قبا و بی فرهنگ آستین است با دیدن تهیه کننده خود را به وسط ماجرا می‌اندازد و داستان «وسترن» ساده و مسخره‌ای را برای تهیه کننده تعریف می‌کند. حالا تهیه کننده خواهان ساخت اثر «لی» است و نمی‌خواهد فیلمنامه «آستین» را بسازد. فرایند «انتقال» همین جا صورت می گیرد و شخصیت‌ها جای خود را عوض می‌کنند. ابتدا «لی» دست به شرب مدام و دزدی می‌زد. حالا آستین به روز او دچار شده است. او مانند لی «دستگاه تست» همسایه‌ها را می‌دزدد. نمایشنامه پایان مشخص و نتیجه‌گیری مشخصی ندارد. گویا مضمون‌های مانند «رویای آمریکایی» و «از خودبیگانگی» آثار انتقادی دهه‌های پنجاه آمریکا مانند آثار «آرتو میلر» با بی منطقی نمایشنامه‌های «ابزورد» فرانسوی ترکیب شده‌اند و این اثر را شکل داده‌اند.
«سام شپرد» با فضایی «سرد» و «آشفته» زندگی روزمره‌ی غرب را هدف گرفته است. تأکید او بر از خودبیگانگی است که افراد در این چرخه‌ی سرمایه‌داری گرفتار آن هستند. همچنین او تغییرات عجیب و غریب نهاد «خانواده» در زندگی معاصر را واکاوی می‌کند. خانواده‌ای که افراد آن از هم دور شده‌اند و سلایق آن‌ها به شدت متفاوت گشته است. نویسندگانی مثل «تنسی ویلیامز»، «آرتور میلر» و «اوجین اونیل» که هر سه آمریکایی هستند؛ بسیار بر او تأثیر گذاشته‌اند و او در واقع ادامه دهنده‌ی همان سنت آمریکایی است. همان‌طور که قبلاً هم عنوان شد، او از «گنگی»،‌ «بی منطقی»، «عدم پلات»، «شخصیت مبهم»،‌ «موضوع مبهم»، «دیالوگ‌های بی ربط» و «از هم گسیختگی» نمایشنامه‌های «ابزورد» کمال استفاده را می‌برد.
در اجرای داریوش مهرجویی تمام گزینه‌های بالا را می‌بینیم. فرایند «انتقال» و استحاله‌ی موقعیت‌ها و شخصیت‌ها به خوبی بیان شده است. تأکید بسیار زیادی بر «از خود بیگانگی» و «نابودی رویای پیشرفت» شده است. دیالوگ‌های اثر به صورت زنده و اثر گذاری اجرا می‌شود. همچنین، «تصاویر سینمایی» از جبنه‌های دیگر زندگی شخصیت‌های اصلی در لابلای صحنه‌ها پخش می‌شود. گویا چون سالن اجرا در یک مجموعه‌ی سینمایی و تجاری قرار دارد باید به سمت تصویر و سرگرمی بیشتر رفت. در این تصاویر موسیقی‌، رقص، خوشحالی و سوارکاری به شکل «فیلم‌های وسترن» نمایش داده می‌شود. البته این نوع اجرا به آثار «پست مدرن» کاملاً اشاره دارد که دور از فضای کاری سام شپارد هم نیست. ولی، کیفیت اجرایی این جزئیات ضعف‌های فراوانی دارد. در این اثر «طراحی دکور»، «طراحی لباسی» و «طراحی نور» ضعف‌های فراوانی دارد. همین «تصویرسازی» ناکارآمد است که اجرای بازیگران و تأکیدات مثبت کارگردان را کمرنگ می‌کند. 

  • رسول احمدی
  • ۰
  • ۰

براکت، اسکار گروس (1376) تاریخ تئاتر جهان، ترجمه­ ی: هوشنگ آزادی­ور، تهران: مروارید.

طلیعه­های تئاتر نوین (1875-1915)/ تئاتر در اروپا و آمریکا بین دو جنگ جهانی/تئاتر و درام جهان/ تئاتر و درام جهان از 1960-

باید به خاطر داشت که غالب نوآوری­ها در آغاز اساساً در اندیشه­ی استحکام بخشیدن به واقعگرایی بودند، و ایبسن «پایه­گذار تئاتر نوین»-صرفاً نخستین درام­نویسی شناخته می­شد که توانسته بود به هدف­های واقعگرایان پیش از خود به تمامی نائل آید...او پس از انتشار نخستین نماشنامه­ی خود در 1850، به عنوان درام­نویس مقیم، و مدیر صحنه تئاتر تازه­ای به نام تئاتر ملی نروژ، که در 1851 در شهر برگن ساخته شده بود استخدام شد...ایبسن بین 1850 و 1890 بیست و پنج نمایشنامه نوشت. غالب آثار اولیه او درام­های منظوم و رمانتیکی درباره­ی گذشته­ی اسکاندیناویا بودند. نمایشنامه خانم اینگر اهل اشترات (1855)، وایکینگ­های هل گلاند (1858) و مدعیان تاج و تخت (1864) از ان جمله­اند. براند (1866) و پرگونت (1867) مهم­ترین آثار اولیه ایسبن بودند...در دهه­ی 1870 از کارهای گذشته خود فاصله زیادی گرفت. از آن پس زبان شاعرانه را کنار گذاشت، زیرا معتقد شد که زبان شاعرانه برایخلق توهم واقعیت مناسب نیست. خط مشی تازه­ی او نخست در نمایشنامه ارکان جامعه (1877) تجلی کرد. اما نمایشنامه­هایی چون خانه عروسک (1879) اشباح (1880) و دشمن مردم (1882) بودند که ایبسن را به عنوان متفکری افراطی و درام­نویسی جنجالی معرفی کردند...در نمایشنامه خانه عروسک قهرمان اصلی، نورا، در می­یابد که با او همچون عروسکی رفتار می­شده، بنابراین تصمیم می­گیرد همسرش را ترک کند و برای خود انسان مستقلی گردد. در نمایشنامه اشباح خانم آلوینگ در دایره­ی سنن خانوادگی می­ماند و دیوانه شدن تنها پسرش را نظاره می­کند؛ پسرش این بیماری را از پدر مبتلا به سفلیس خود به ارث برده است. به این ترتیب، این دو نمایشنامه قوانین تخطی ناپذیر ازدواج را به شدت مورد اعتراض قرار می­دادند ضمن این­که ایبسن، با کنایه به بیماری­های مقاربتی، اشباح را در مرکز چنان جنجالی قرار داده بود که در بسیاری از کشورها اجرای آن ممنوع شد. ایبسن یک­بار دیگر خط مشی خود را تغییر داد. در آثار چون مرغابی وحشی (1884) رُسمرِس هُلم (1886)، استاد معمار (1892)و رستاخیز ما مردگان (1899) به طور روزافزونی به نمادگرایی (سمبولیسم) و مسائلی روی آورد که بیشتر به روابط شخصی می­پرداختند تا مسائل اجتماعی. اما باید دانست که مایه اصلی همه آثار ایبسن یکی است: تلاشی صادقانه و کمال­اندیش برای افشای تضادهای میان وظیفه­ی فردی و وظیفه نسبت به دیگران...او در درام­های خود فرمول «درام خوش پرداخت» اسکرایب را پالایش بیشتری داد، و آن را در سبک واقعگرایانه جا انداخت. او شیوه­ی گفتگو باخویشتن و شیوه­های غیرواقعی دیگر را کنار گذاشت و برای قهرمانان خود انگیزه­های دقیقی انتخاب کرد...به همان وسعتی که نخستین نمایشنامه­های منثور در پیدایش واقعگرایی مؤثر بودند، آثار اخیر ایبسن الهام­بخش درام ناواقعگرا شدند. در آثار ایبسن چیزهای معمولی (همچون یک مرغابی در ننمایشنامه­ی مرغابی وحشی) معنایی فراتر از معنای عام خود می­یابند و مفاهیم دراماتیک صحنه را گسترش می­دهند. بعلاوه، ایسبن در آثار اخیرش گریزی به تخیل می­زند. در نمایشنامه رسمرس هام شبح یک اسب سفید نقش مهمی ایفا می­کند، و در نمایشنامه­ی رستاخیز ما مردگان قله­ی کوه کشش نیرومندی ایجاد می­کنند. مفاهیمی را که ایبسن از این نیروهای رازآمیز در تقدیر انسان به دست می­دهد، مایه­ی اصلی درام­های آرمانگرا شدند. همه­ی درام­نویسان پس از ایبسن، چه واقعگرا و چه آرمانگرا، تحت تأثیر او قرار گرفتند و بر آن شدند که درام باید منبع درونبینی­ها، انگیزه­ی بحث، القاکننده­ی افکار و عقاید، و روی هم رفته چیزی بیش از یک سرگرمی محض باشد. 13-17

زولا و طبیعت­گرایی فرانسوی

هنگامی که ایبسن نمایشنامه­های منثور خود را می­نوشت، همزمان، طبیعت­گرایان (ناتورالیست­ها)ی فرانسوی نیز درام تازه­ای را جست­وجو می­کردند. بنا به نظر طبیعت­گرایان وراثت و محیط، تعیین­کننده­ی اصلی تقدیر انسان است. این رأی (حداقل تا حدودی) ریشه در کتاب اصل انواع (1859) اثر چارلز داروین داشت، که دو انگاره (تز) را پیش می­کشید: 1) همه­ی اشکال مختلف حیات به صورت تدریجی از منشأ واحدی شاخه کرده است؛ 2) تکامل انواع نتیجه­ی «بقای اصلح» است. این نظریه­ها دارای چنیدین دلالت پر اهمیت بودند» نخست آن­که، هر آن­چه انسان هست یا انجام می­دهد معلول وراثت و محیط است؛ دوم آن­که چون رفتار آدمی ناشی از عوال بسیاری است که فراتر از اراده و کنترل اوست، پس هیچ فردی به تمامی مسئول اعمال خود نیست...سوم آن­که، نظریه­های داروین آرمان ترقی و تکامل را قوت بخشیدند...چهارم آن­که انسان تا حد یک موضوع برون­ذات تنزل کرد...سوسیالیسم در سراسر اروپا پیروان بسیاری پیدا کرد و بسیاری ازمتفکران بر آن شدند که سوسالیسم تنها سازمان اجتماعی است که برابری انسان­ها را تضمین می­کند...طبیعت­گرایی به مثابه جنبشی آگاه نخست در دهه­ی 1870 در فرانسه پیدا شد. سخنگوی عمده­ی این نهضت امیل زولا (1849-1902) از پیروان آگوست کنت، مبلغ روش­های علمی به عنوان کلید حقیقتو پیشرفت بود.زولا بر آن بود که ادبیات یا باید علمی بیشود یا نابود گردد، و اعلام کرد که درام می­بایست «قوانین اجتناب ناپذیر وراثت و محیط» را تصویر و یا «مسائل عمده­ی تاریخی» را ضبط و ثبت کند. او امیدوار بود که درام­نویس در جست­وجوی حقیقت، با دقت و بی طرفی علمی نگاه کند، ضبط کند، و «تجربه» کند. زولا نویسنده با با پزشکی مقایسه می­کرد...درام­نویس نیز لازم است بیماری­های چامعه­اش را ردیابی و افشا کند تا بتواند آن­ها را بهبودی ببخشد. نخستین اعلامیه­ی او مبنی بر نظریه­ی طبیعت­گرایی در سال 1873 در پیشگفتار نمایشنامه­یی که از مان خودش تِرِز راکَن اقتباس کرده بود انتشاریافت. زولا بعدها نظرگاه خود را در طبیعت­گرایی در تئاتر (1881) و رمان تجربی (1881)گسترش داد. برخی از پیروان زولا برای اصلاح تئاتر از او هم افراطی­تر بودند و اعتقاد داشتند که نمایشنامه باید « تکه­ای از زندگی» باشد که به صورت نمایش برای صحنه تنظیم شده است...طبیعت­گرایی همچون بیساری از نهضت­های پیش از خود، به واسطه­ی فقدان نمایشنامه­های ممتازی که در برگیرنده­ی اصول این نهضت باشد، به شکوفایی نرسید، اگرچه معدودی از آثار طبیعت­گرایان از جمله هنریت ماره­شال (1863) نوشته­ی ادموند و ژول گنکور و آرله­سیَن (1872) نوشته­ی آلفونس دوده به اجرا درآمدند اما مورد توجه چندانی قرار نگرفتند...جالب است بدانیم که هنری بِک (1873-1899) بیش از زولا به آرمان طبیعت­گرایی نزدیک شد، در حالی که این دو همواره یکدیگر را تحقیر و نفی می­کردند...نمایشنامه­ی لاشخورها (1882) نوشته­ی بک...و زن پاریسی (1885)...بک با نوشتن این نمایشنامه­ها طبیعت­گرایی فرانسوی را به اوج خود رسانید. 18-21

آنتوان و تئاتر

در سال 1887 هرگز قابل تصور نبود که آندره آنتوان (1858-1943) روزی منشأ یک انقلاب هنری شود...روزی که آنتوان تصمیم گرفت آثاری تازه و از جمله اقتباسی از رمان ژاک دامور اثر زولا را تهیه کند، دوستان غیر حرفه­ای او موافقت نکردند، بنابراین به تنهایی تهیه آن را به عهده گرفت و نام گروه تازه­ی خود را تئاتر لیبر (آزاد) گذاشت...تئاتر لیبر به خاطر اجرای کمدی­های رُس (نمایش­هایی که اصول اخلاقی رایج زمانه را نقض می­کنند) انشگت­نما شد...از 1881 آنتوان سالی یک نمایش خارجی نیز به صحنه برد. او پس از اجرای نمایشنامه­ی قدرت تاریکی اثر تولستوی، به سراغ اشباح، و مرغابی وحشی اثر ایبسن رفت. در این دوره بود که پای نماش­های جنجالی بیگانه و فرانسوی به پاریس باز شد...پس از دیدن نمایش­های گروه بازیگران مانینگن و گروه ایروینگ در 1888، شیوه­­­ی جست­وجوی عناصر واقعی در آثار خود را گسترش بیشتری داد. در این دوره بر آن شد که همه­ی جزئیات محیط را هرچه دقیق­تر در کارهایش منعکس کند. مثلاً در نمایشنامه­ی قصاب­ها (1888) از لاشه­های واقعی گاو در صحنه استفاده کرد. آنتوان همواره در آثارش «دیوار چهارم» را مدنظر داشت؛ در طراحی دکور، اتاق­ها را مثل زندگی واقعی می­ساخت، و پس از پایان طرح بود که تصمیم می­گرفت کدام دیوار را بردارد...در 1906 به عنوان کارگردان در تئاتر دولتی اُدئون آغاز به کار کرد...شاید مشهورترین نمایش­هایی که در این دوره به صحنه برد درام­های کلاسیک فرانسوی باشند. آنتوان در این گونه آثار می­کوشید قراردادهای تئاتری سده­ی هفدهم را بازآفرینی کند...پس از 1890 غالب آثار درام­نویسان تازه و ممتازفرانسوی به اجرا درآمدند و غالب آن­ها نخستین بار توسط آندره آنتوان به صحنه رفتند. در میان این نویسندگان پرتو-ریش به خاطر شخصیت­پردازی­های ظریف و تأکید بر تضادهای درونی شخصیت­هایش مورد توجه قرار گرفت...شیفته (1891)...فرانسوا دوکورِل...سنگ­واره­ها (1892)...مهمانی شیر (1898)...اوژن بریو به گفته برنارد شاو مهم­ترین درام­نویس اروپایی پس از مرگ ایبسن است. نخستین نمایشنامه­ی او را آندره آنتوان در 1892 اجرا کرد. پیش از آن بریو نمایشنامه­ی ردای سرخ (1900) را نوشت...خدایان معیوب (1902)...زایشگاه. 22-25

فرایه­بونه و واقعگرایی در آلمان

آدولف لارونژ و لودویگ بارنی تئاتر دویچس در برلن را افتتاح کردند...در 1888 بارنی تئاتر دویچس را ترک کرد و تئاتر برلینر را ساخت و در همان سال اسکار بلومنتال نیز تئاتر لسینگ را تأسیس کرد...نهضت تازه­ی آلمان نیز همچون فرانسه فاقد خط مشی معینی بودند تا سرانجام تئاتر «مستقلی» به راه انداخت. این تئاتر که تئاتر لیبر را الگو قرار داده بود به نام فرایه­بونه (یا صحنه­ی آزاد) در 1889 در برلن سازمان یافت...اتو برام منتقد تئاتر، به عنوان مدیر کل آن برگزیده شد که راهنما و الهام­بخش گروه نیز بود...امتیاز عمده­ی این تئاتر اجرای نمایش­هایی بود که ممنوع شده بودند...در سال 1894 هنگامی که برام به مدیریت تئاتر دویچس برگزیده شد، فرایه­بونه به کلی تعطیل شد. تنها درام­نویس واقعاً معتبری که تئاتر فرایه­بونه معرفی کرد، گرهارت هاوپتمان (1862-1946) نام داشت. هیجانی که نمایشنامه­ی پیش از طلوع آفتاب (1889) به وجود آورد هاوپتمان رابه عنوان یکی از نمایشنامه­نویسان پر اهمیت و تازه­ی المانی معرفی کرد...در میان آثار نخستین او بافندگان (1892) از همه مهم­تر است، بیشتر از آن رو که قهرمانان این اثر را گروهی از کارگران تشکیل می­دهند که در انقلاب ناکامی شرکت می­جویند. هاوپتمان نیز همچون ایبسن به نوشتن درام­هایی با رگه­های نمادگرایانه روی آورد، و در میان این گونه آثارش عروج عائل (1893) و زنگ بی صدا (1896) قابل توجه­اند. پس از 1912 نمایشنامه­های او روزبه­روز از واقعگرایی دورتر شدند. هاوپتمان پیش از مرگ تا حد زیادی منزلت خویش را از دست داد، زیرا رژیم هیتلر را پذیرفت...قهرمانان او قربانی اوضاع می­شوند، بی­آن­که نقشی در سرنوشت خود داشته باشند و غالباً قربانی­اند تا قهرمان. تئاتر فرایه­بونه موجب پیدایش گروه­های چندی در مجامع تئاتری آلمان شد...از آن جمله است گروه تئاتر مردم که توسط یک گروه سوسیالیست نشکیل شد و هدفش بالا بردن سطح فرهنگی طبقه کارگر بود...بدون شک مهم­ترین درام­نویس اتریشی در این دوره آرتور شنیتسلر بود که جهان غریب و جنون­آمیز آغاز سده­ی بیستم را ثبت کرده است؛ جهانی که انحرافات جنسی بر آن سایه افکنده بود. معروف­ترین اثر او آناتُل (1893) یک سلسله نماشنامه­ی کوتاه است که هر یک از آن­ها حادثه­ی عشقی متفاوتی را طرح می­کند. آناتل قهرمان این نایشنامه­ها حتی هنگامی که غرق خوشی است می­داند که این عیش به حسادت و ملامت و تنهایی خواهد انجامید. یکی دیگر از آثار مشابه او که تماشاگران را تکان داد نمایشنامه رِیگِن (1900) نام دارد...او از دوستان زیگموند فروید و معتقد به مرکزی بودن رفتارهای جنسی بود...نمایشنامه استاد برناردی (1912) درباره­ی ضد صهیونیسم است. 25-28

تئاتر مستقل و واقعگرایی در انگلستان

هنری آرتور جونز (2852-1929) کار خود را با یک ملودرام موفقیت­امیز به نام شاه نقره­ای (1882) آغاز کرد و پس از 1890 با نماشنامه­های دختر رقصان (1891)، دروغگوها (1897) و دفاعیه­ی خانم دین (1900) به درام­های جدی­تری روی آورد...آرتور وینگ پینه­رو (1855-1934) کار خود را در 1874 به عنوان بازیگر آغاز کرد و در1877 به نوشتن نمایشنامه روی آورد. نخستین موفقیت بزرگ او از نوشتن یک فارس به نام رئیس دادگاه (1885) به دست آمد و در یان شکل نمایشی به حد کمال رسید. اگرچه پینه­رو هرگز ادعای نوشتن «درام اندیشه­ورز» را نکرد، اما نمایشنامه­ی دومین خانم تانکردی (1893) او نخستین درام انگلیسی بود که توجه دوستداران تئاتر را به تئاتر پیام­دار جلب کرد...اِبسمیتِ بدنام (1895)، آیریس (1901)، نیمه­راه (1909)...تئاتر مستقل انگلیسی بر اساس الگوی تئاتر لیبر فرانسوی و فرایه­بونه  آلمانی، به سرپرستی ی.ج.ت گرین (1862-1935) منتقد آلمانی تأسیس شد که سال­های زیادی را در انگلستان به سر برده بود. این تئاتر نیز همچون سرمشق­های خود بر اساس پذیرش عضو و دریافت حق اشتراک سازمان یافت تا از ممیزی در امان باشد و همچون تئاتر فرایه­بونه تنها روزهای یکشنبه نمایش می­داد تا بتواند تئاترها و بازیگرهای ممتاز را با هزینه­ی کمتری به کارگیرد. نخستین نمایشنامه­ی تئاتر مستقل، اشباح اثر ایبسن بود...جرج برنارد شاو (1856-1950) که قبلاًرمان­نویس و منتقد بود، از سال 1892 به بعد، تاپایان عمر مرتب برای تئاتر نوشت...شاو اساساً به کمدی نویسی پرداخت...در نمایشنامه انسان و اسلحه (1894) بر آن است که توهم و تصوررمانتیک دوران معاصر خود را نسبت به عشق و جنگ بی­محتوا کند. ا. در نمایشنامه سرگرد باربارا (1905) یک سازنده مهمات جنگی را بیش از یک مبلغ مذهبی مورد حمایت قرار می­دهد، در حالی که یک کارخانه­دار حداقل برای کارگرانش زندگی بهتری تأمین می­کند. بسیاری ازآثار شاو، بویژه نمایشنامه­های مشکل آقای دکتر (1906) و زن گرفتن (1908) اساساً دنباله­ی مباحث معینی از جامعه­ی آن روزگار انگلستان هستند. آثار دیگر شاو از جمله انسان و برتر از انسان (1901) و بازگشت به متوشالح (1919-1921) نشان از توجه ویژه او به «تحول خلاق» و «نیروی حیاتی» دارند، زیرا او معتقد بود این عناصر برآنند تا از طریق افراد برتر راه به «انسان برتر» ببرند.  برنارد شاو در آثار دیگری از جمله سزار و کلئوپاترا (1899) و سنت جان (1923)  بر آن است تا فرایافت نادرستی را که در باب چهره­ها و وقایع تاریخی وجود دارد اصلاح کند. نمایشنامه خانه اندوه­زده (1914-1919) شباهتی به آثار دیگر شاو ندارد. این نمایشنامه تمثیلی است درباره­ی شکست اروپا در دوران جنگ جهانی اول. او خود برای آن­که تفاوت این اثر را با آثار دیگرش بنماید آن را چخوفی خوانده است. برنارد شاو به خاطر اهمیتی که برای عقاید و مسائل و اجتماعی قائل است به نهضت واقگرایان مربوط می­شود...مهم­ترین شرکت نمایشی عمومی انگلیسی در اوایل سده بیستم تئاتر کورت بود. هارلی گرانویل بارکر (1877-1946) و جان وِدرِن بین سال­های 1904 و 1907 برای نخستین بار درام نوین را در آن­جا در معرض تماشای عموم قرار دادند.28-32


  • رسول احمدی