منبع: http://firooze.ir/article-fa-598.html
تاریخ هنر اسلامی از نگاه آندره گدار | |
سید رضی موسوی گیلانی | |
آندره گدار، از جمله مورخان برجستهی تاریخ هنر اسلامی، شکلگیری هنر اسلامی را بیش از آنکه مبتنی بر فرم و تکنیک بداند، مبتنی بر فکر و روح سازنده آن میداند، به طوری که اثر هنری تجلیبخش و منعکسکنندهی روح هنرمند است. در واقع وی هنر را از منظر آن اندیشه و فکری که پشت اثر هنری قرار گرفته، مینگرد و بیش از آنکه به فرم و تکنیک در یک اثر هنری همچون معماری اشاره کند، به محتوا و نگرهی هنرمند توجه دارد. وی بر این باور است که امروزه دیگر هنر را نباید از منظر مصالح یا سنگ و آجر یا مهارت و تردستی صنعتکار نگریست، بلکه آن فکر و روح اجتماع ملت است که آثار هنری یا سبک و اسلوب خاص را میآفریند. در این راستا وی روح حاکم بر معماری یونان را روح موزونپسند، روح حاکم بر معماری رومی را نظم، قدرت و فایدهمندی، و روح حاکم بر معماری بیزانسی را آمیزهای از روح آسیایی و یونانی، و روح حاکم بر ساخت کلیساها را اندیشهی پرستش و نیایش تلقی میکند:
وی در پاسخ به این پرسش که آیا هنر دوران اسلامی در قالب و فرم دارای سبک خاص و ویژهای است یا نه؟ بر این باور است که هنرهای اسلامی همچون معماری، هنری اقتباسی و الگوهای آن برگرفته از نقشمایههای پیش از اسلام است و طرح و شکلهایی همچون گلدستهها، طرحها، محراب، منبر، تناسب رنگها، و امور تزئینی را برآمده از دوران اسلامی نمیداند: «حتی مساجد هم روی هم رفته اقتباس است. طرحها، گلدستهها، محرابها و منبرها و حتی عوامل تزئینی و آمیزش رنگها و غیره، همه در معمارهای معاصر فتوحات عرب موجود است».(2) طبق نظر آندره گدار، مسلمانان در امپراطوری اسلامی پیش از ظهور اسلام، به جهت بیاطلاعی و دانشاندکشان در عرصه معماری و ساخت و ساز، و پس از ظهور اسلام به جهت مبنای فکریشان که بیاعتنایی به ابنیهی دنیوی و زوالپذیری عالم ماده بود، به ناگزیر در عرصه معماری از دیگر تمدنهای همجوار الگوبرداری نمودند و به تدریج در قالب و اسلوب معماری به ارائهی ایده رسیدند و آنچه را که با اندیشه، طبیعت و سلیقهشان سازگاری نداشت، حذف نمودند:
از این رو وی معتقد است منظور از هنر اسلامی، هنر دوران اسلامی است. به طوری که مسلمانان پس از ظهور اسلام در اسلوب و فرم آثار هنری خویش همچون معماری اسلامی، تحت تأثیر هنر دیگر سرزمینها بوده و در ساختن ساختمان و معماری، فاقد هرگونه الگوی خاص بودند و از هر چه در آن دوران متداول بود، استفاده مینمودند. برای نمونه، از اقسام طاق، همچون طاق سوری، رومی، بیزانسی و ایرانی استفاده کرده و از ستونها، جرزها، آجر و سنگ، مرمر، موزائیک، نقاشی، حجاری و تمام گونههای تزئینی که در کشورهای آسیای غربی متداول بود، بهرهبرداری نمودند(4)، به طوری که مسلمانان نه تنها در معماری به ابداع سبک و اسلوب خاصی نرسیدند، و تعالیم اسلام، سازنده و خلقکنندهی فرم خاص هنری نبود، بلکه حتی در استفاده از الگوهای رومی و یونانی ناشیانه قدم برداشتند:
گدار این سوال را مطرح میکند که چه تفاوتی میان یک ساختمان ایران پیش از اسلام همچون کاخ فیروزآباد و یک ساختمان پس از دوران اسلامی همچون مسجد جامع اصفهان یا مسجد تیموری خارگرد وجود دارد. در حالی که در هر دو ساختمان از ایوانها و گنبدهایی بر قاعده مربع استفاده شده است.(6) وی در پاسخ به این پرسش و تبیین تفاوت میان فرهنگ اسلامی با فرهنگ پیش از اسلام، به این سوی میرود که معماری اسلامی مدتها مبتنی بر طرح ساده ساختمانی و فرمولهای تزئینی بوده که از دیگر تمدنها اقتباس نموده بود، و عربهای مسلمان شده را حتی پیش از اسلام بسیار علاقهمند به تزئین دقیق و تأکید بر تکرار قالبهای ثابت و تغییرناپذیر میشمارد و این ویژگیها را از مختصات روح هنری عربها میداند. مسجد قرطبه در اسپانیا
با توجه به اینکه از نظر گدار، هنر انعکاسی از عقیده، اندیشه و روح هنرمند است، به تدریج مسلمانان که در آغاز طلوع اسلام چیزی جز اصول اخلاقی برای آنان وجود نداشت،(7) تربیت شدند و پس از پیشرفت در این امر پس از مدتی در آنچه که تقلید کرده بودند، تجدید نظر نموده و آن سبکها و اسلوبهایی را که با طبیعت و اندیشهشان سازگار نبود، حذف کردند، و آنچه را که موافق با طبع و سلیقهشان بود، حفظ نمودند و در واقع به نوعی گزینش در عرصه هنر دست یافتند:
گدار معتقد است هنرمند مسلمان در عرصه معماری نمیتوانسته تنها تحت تأثیر معماری دیگر تمدنها باشد و معماری را از جمله هنرهایی میداند که بیش از تکنیک، مبتنی بر فکر و اندیشه است: «پس مبدأ و ریشه آن [معماری اسلامی] را در کارهای اقتباس شده از معماریهای خارجی جستجو کردن بیهوده است»(9) هنرمند مسلمان تحت تاثیر فکر و درک هنری خود - چه مثبت یا منفی-¬ و تحت تأثیر دو عامل تعالیم پیغمبر و فتوحات محیرالعقول اسلام به اسلوب خاصی از هنر معماری شکل داد:
وی معتقد است، تفاوت هنر ساسانی با هنر دوران اسلامی، برای نمونه میان معماری کاخ فیروزآباد با معماری مسجد جامع اصفهان، در شکل، اسلوب، طرح نقشه و مصالح آنها نیست، بلکه ریشه در نگاهی دارد که اسلام برای مسلمانان به ارمغان آورده است:
از دیدگاه گدار، مسلمانان پس از ظهور اسلام، غیر از آیین جدید، هیچ چیز که مخصوص خودشان باشد نداشتند و از معماری هیچ چیز نمیدانستند و تنها پس از گذشت چندین دهه بود که اشکال متنوعی از مسجد در فرهنگ اسلامی ساخته شد.(12) البته منظور او از اینکه میگوید معماری اسلامی ریشه در فکر و تعالیم نبوی دارد، نه به این معنا است که وی معتقد به ارائهی طرح و اسلوب ویژه و ابداعی در عرصه هنر باشد، بلکه منظور او این است که مسلمانان به جهت بیاعتنایی به دنیا و زخارف آن، هیچگاه در ارائهی سبک و طرح نویی در معماری، ذوق و شوقی از خود نشان ندادند. وی بر خلاف مفسران عرفانی از هنر اسلامی، تأثیرپذیری از فکر و تعالیم نبوی را نه به معنای تضمین حقایق دینی و عرفانی در هنر، بلکه به معنای نفی هرگونه اسلوب و طرح خاص و نفی توجه به دنیا و علائق دنیوی میداند، به طوری که این بیاعتنائی موجب شد تا مسلمانان به جای خلاقیت و ابداع، به سوی هنری التقاطی و برگرفته از دیگر تمدنها اقدام ورزند و صرفا به هنر تزئینی روی آورند. وی اسلام را ناتوان از ارائه و الهام بخشی یک هنر خاص و حتی ناتوانتر از مسیحیت تلقی میکند و صرفا دربردارندهی اصول اخلاقی تلقی میکند و این سخن، منشأ تمایز میان مورخان هنری همچون گدار با مفسران عرفانی از هنر اسلامی است. «اگر آن را [اسلام] در مراحل اولیهاش بررسی کنیم، چنین به نظر میآید که از لحاظ ایجاد یا الهام یک هنر جدید، از مسیحیت هم ناتوانت ر بوده است».(13) وی معتقد است که مسلمانان پس از فتح ملل مغلوبه، الگوی خاصی در معماری نداشتند که بر آنان عرضه کنند، بلکه نمونههای تاریخی نشان میدهد که بر عکس بوده و در معماری، تحت تأثیر الگوها و اسلوبهای آنان قرار گرفتند. همچنین گدار، هنر اسلامی را در آغاز پیدایش، دارای دو عنصر خارجی میداند، نخست در دورهی به قدرت رسیدن بنیامیه است که الگوهای یونانی و بیزانسی در هنر سرزمینهای اسلامی دیده میشود و دوم دوره بنیعباس است که با به قدرت رسیدن بنیعباس، مرکز حکومت از سوریه به بینالنهرین آمد و رسوم ساسانی – ایرانی جایگزین رسوم بیزانسی و یونانی شد. تنها پس از پنج قرن که حکومت عباسی مضمحل شد، هنر اسلامی از وحدت رویه به سوی تکثر و تنوع رفت و تحت تأثیر سنتهای بومی و منطقهای، رسوم باستانی هر ملت دوباره ظهور پیدا کرد و شکل خاص هر ملت را به خود گرفت:
کاخ الحمراء در اسپانیا گدار معتقد است مسلمانان پس از تأسیس اسلام، بیش از آنکه موسس هنری خاص باشند، به دنبال تزئین و زینت کردن هنرها بودند و در قصیدهسرایی و معماری به طرح یک پوشش و روکش تجملی و تازه پرداختند و از نظر مسلمانان اگر یک شاعر توانست به بیان و توصیف جدیدی از یک پدیده برسد یا یک ساختمان قدیمی را با تزئین تبدیل به یک مسجد سازد، او اثری هنری آفریده است:
آندره گدار درباره تاریخ هنر اسلامی معتقد است که در صدر اسلام و زمان تأسیس آن، بر اثر شور و حرارت اولیه مذهبی و تحت تأثیر تعالیم نبوی و خلفای اولیه، مبنی بر پرهیز از تجمل و زینتهای دنیوی، معماری از اقبال برخوردار نبود و در این عرصه سبک و طرح مستقلی توسط مسلمانان ابداع نگردید، وی خانه کعبه را در مکه جز حصاری از دیوارهای کوتاه و بامی از برگ نخل نمیداند. اما پس از این دوران - در دوره بنیامیه و بنیعباس – به تدریج که حاکمان و مراکز قدرت اسلامی از سنت نبوی فاصله گرفتند و رویکرد دنیوی و شاهانه یافتند و از سادگی مقام رؤسای مذهبی به سمت شکوه شاهانه گرایش پیدا نمودند، به سمت ساختن بناهایی با شکوه و عظمت شاهانه اقدام ورزیدند و با حرمت دادن به اورشلیم به جای مکه، اولین بناها در سوریه و اورشلیم همچون گنبد صخره و مسجد اموی را ساختند:
یا در دوره بنیعباس به جهت اهمیت یافتن بینالنهرین و ایران، معماری ایران در مسجدسازی مطرح شد. به علاوه که به تعبیر آندره گدار همیشه در تمام دوران اسلامی، عرق ملیت، ایرانی را از ساختن مساجد از نوع عربی باز میداشت. (17) از این رو با وجود آنکه عربهای تازه مسلمان شده پس از فتح کشورهایی همچون ایران، خواستند الگوی عربی را در مسجدسازی وارد سازند، اما طرح مسجد عرب در معماری ایران حذف شد و پس از دوره عباسیان صحبتی از آنان در میان نبود:
مسجد جامع دمشق معروف به مسجد جامع اموی سنجش نگرش آندره گدار با سنتگرایان از سخنان آندره گدار به عنو |