لینک دانلود
http://www.8pic.ir/images/kf7odg7zd3rntxg0hho1.pdf
لینک دانلود
http://www.8pic.ir/images/kf7odg7zd3rntxg0hho1.pdf
اسپانوس، ویلیام(1383) «زبان و سکوت: گفتگوی هایدگر و گئورک تراکل»، ترجمه: سید مجید کمالی، نامه فرهنگ، شماره 52: 80-90
هیدگر مایل است که صداهای مختلف یک شعر را به تنها به یک صدا کاهش دهد؛ آن هنگام که تأکید می کند معانی متعددی که درباره یک شعر ارائه می شود با معانی عمیق تر که نا گفته می ماند، به وحدت می رسند. چنین معنی یگانه ای به زعم هیدگر معیاری برای اعتلای یک شعر به دست می دهد: هر شاعر بزرگی شعر خود را از یک شعر واحد خلق می کند.
هیدگر ساحت شعر تراکل را «گسستگی» Abgeschiedenheit می نامد. تمام اشعار گئورگ تراکل درباره غریبه ای سرگردان است. از او به عنوان کسی که [از دیگران] گسسته است نام می برند. گفته های شاعرانه او با نوای واحدی همساز است. از آنجا که اشعار این شاعر در نوای «کسی که گسسته است» جمع آمده است، ساحت شعر او را «گسستگی» می نامیم...وی دیوانه نامیده می شود. دیوانه می اندیشد و حتی با قدرتی که در آن شریکی ندارد می اندیشد. اما او از معنای که دیگران در می یابند، بی بهره باقی می ماند. او به معنایی Sinn دیگر تعلق دارد. Sinnan اصالتاً یعنی سفر کردن، کوشیدن، سوی معینی گرفتن، ریشه هند و ژرمنی واژه «Sent» و «Set» به معنای «راه» است. کسی که گسسته و [منزوی] است دیوانه نیز هست، زیرا که او در راه رسیدن به ساحتی مطلقی دیگر است.
«ساحت زبان شعر در جایی میان وراجی و سکوت است.» زبان سکوت احیای سکوت در دل وراجی است...شعر آنچه را که نامیده است در پس زمینه ای از سکوت پیش می نهد، اما آن پس زمینه را پنهان نمی سازد، آن گونه که وراجی چنین می کند. بلکه مارا بدان رجعت می دهد. بنابر این جان شعر در تنش میان آنچه گفته شده است و آنچه نا گفته مانده است مقیم است.
ویلیام اسپانوس می گوید: عالم نباید به معنای کل اشیاء فهمیده شود. اگر ما مکانی روشن را به نظر آوریم به منظور هیدگر تقرب بیشتری حاصل خواهیم کرد. عالم زمینه ای است که به انسان، خدایان و اشیاء جایگاه مناسبشان را می دهد.
فلسفه متأخر هیدگر که تأملات او بر هنر و کارهای هنری نیز بدان تعلق دارد، بسیار مشکل و پیچیده است. موضع فلسفی او درباره هنر بسیار متأثر از نیچه و هگل است. او مفهوم هنر بزرگ را از نیچه و مرگ هنر را از هگل می گیرد و در تیرکیب «مرگ هنر بزرگ» در دوران متافیزیک مدرن گرد می آورد. برای مثال نیچه می گوید:
آنچه نیچه سبک بزرگ می نامد، همان است که معمولاً سبک کلاسیک می نامیم. سبک بزرگ عالی ترین احساس قدرت است. از اینجا معلوم می شود که وقتی نیچه می گوید هنر صورتی از اراده معطوف به قدرت است، هنر همیشه به معنای عالی ترین و اصیل ترین توانمندی است. 123
و همچنین هگل در باب مرگ هنر و غایت هنر می گوید:
صورت هنر دیگر نیاز مبرم روح نیست. مهم نیست که مجسمه های خدایان یونانی چقدر عالی باشند. مهم نیست که خدای پدر، مسیح و مریم چقدر ستایش آمیز و کامل ترسیم شده باشند؛ برای ما فرق نمی کند. ما دیگر در مقابل آنها زانو نمی زنیم.
گات، بریس و دومینیک مک آیور لوپس (1389) دانشنامه زیبایی شناسی، ترجمه: گروه مترجمان به ویراستاری: مشیت علایی، نشر آثار هنری متن، چاپ چهارم، تهران
هیدگر در مورد هنر به معنایی که ما می شناسیم سخن نگفته است؛ آنچه او گفته در ذیر زیباشنای Asthetic قرار نمی گیرد. بلکه او تفکر زیباشناسانه را مبتنی بر غلبه متافیزیک و دوران متافیزیک می داند. همین جا ارتباط او با هگل در کتاب درس های زیبایی شناسی روشن می شود. که زیبایی شناسی را برای تأمل در باب هنر مناسب نمی دید.
او می گوید: « البته عنوان Aesthetik برای موضوع ما چندان برازنده نیست، چرا که استتیک به معنای دقیق کلمه، علم به امر محسوس و دانش دریافت حسی است...با این همه، ما اصطلاح استتیک را به کار می بریم، زیرا این عنوان به نفسه مانع به شمار نمی آید. وانگهی، مفهوم استتیک با گذشت زمان در زبان همگانی جا باز کرده است؛ از این رو، می توان آن را نگه داشت و به کار برد. از سوب دیگر ناگفته نماند که اصطلاح دانش مورد نظر ما «فلسفه هنر» و به معنای دقیق تر «فلسفه هنر های زیبا» است.
و گفتار هایی در پدیدار شناسی هنر، خاتمی
عبادیان، محمود (1386) گزیده زیبایی شناسی هگل، فرهنگستان هنر، چاپ دوم، تهران 28
زبانشناسى و رمان یکى از کتابهاى کلاسیک در حوزهٔ نقد زبانشناختى است که بهطور خاص به فرم ادبىِ رمان مىپردازد. راجر فاولر در این کتاب شیوه تازهاى براى تحلیل ادبیات داستانىِ منثور پیش مىنهد که مبتنى بر سه نظریه اساسى است: دستور زبان گشتارى زایشىِ نُوم چامسکى، زبانشناسىِ نقشنگرِ مایکل هلیدى، و روایتشناسىِ ساختارباورِ تسوتان تودوروف و آلگیرداس گرهماس. فاولر مىکوشد با استفاده از دستآوردهاى جدید زبانشناسى تعریفى تازه از مفهومهاى سنتىِ مطرح در نقد داستان ـ نظیر پىرنگ، شخصیتپردازى، دیدگاه، درونمایه، سبک، و جز آن ـ به دست دهد. وى، همچنین، توجه ویژهاى دارد به مقولههایى چون رابطه دیدگاه با جهانبینى نویسنده، ساختارهاى گفتمانىِ رمان، مناسبت رمان و ساختارهاى اجتماعى و مسئله خلاقیت و عرفهاى داستاننویسى. |