گرگور، اولریش و انو پاتالاس (1389) تاریخ سینمای هنری، ترجمه ی: هوشنگ طاهری، چاپ سوم، تهران: موسسه فرهنگی و هنری ماهور.
دیدگاههای این کتاب در تقسیمبندی مطالب مورد بحث نیز به گونهای ویژه مشخص میشوند: فصول اصلی اختصاص دارند به مهمترین دورههای تاریخ سینما، یعنی: دوره راهگشایان: از نخستین اختراعات تا پایان جنگ جهانی اول. دوران شکوفایی سینمای صامت: 1919 تا 1929. پیدایش سبکهای ملی در سینمای ناطق: میان سالهای 1930 تا 1939. واکنش سینمای هنری در برابر رویدادهای جنگ دوم جهانی و دوران پس از آن: 1940 تا 1949. دورهی بازسازی: 1950 تا 1959 و سرانجام دورهای که در آغاز راه خود است: دورهای که تقریباً از 1960 به این سو است. یعنی دورهای که نسلی جدید در سینمای بسیاری از کشورها لب به سخن میگشاید. 13
نخست/1895-1918
فیلمهایی را که «و.ک.لوری دیکسن» در سال 1894 در نخستین استودیوی فیلمسازی جهان، (یعنی استودیوی «بلاک ماریا» متعلق به «تامس ادیسون» واقع در «وست اورانج» کالیفرنیا) تهیه کرد، تفاوت چندانی با فیلمهای لومیر ندارند. حتی اگر بدانیم که اینها نه برای نمایش بر پردهی سینما، بلکه برای نمایش در جعبهی نمایشی «کینوسکوپ» ساخته شده بودند. 17
نخستین فیلمی که به طور رسمی در برابر دریافت پول ورودی نمایش داده شد، در تاریخ 28 دسامبر 1895 در زیرزمین «گراند کافه»-واقع در بلوار کاپوسین پاریس-بر پرده آمد. این تاریخ را به طور کلی به عنوان سرآغاز تاریخ سینما به رسمیت میشناسند. در عین حال که سرآغاز اقتصاد سینمایی نیز هست. «لویی لومییر» Louis Lumiere اهل لیون و صاحب کارخانه سازندهی دوربین عکاسی و مخترع «سینماتوگراف»-که با دستیاری برادرش «اگوست»، سازندهی نخستین فیلمها بود-ناچار شد در اغاز کار، به صاحب کافهای در ازای نمایش فیلمهایش مبلغ سی فرانک در روز بپردازد. ولی طی چند هفته درآمد او از مبلغ دو هزار فرانک در روز نیز بالاتر رفت. 19
نخستین فیلمهای «لومییر» در واقع فیلمهایی بودند
که به معنای امروزی و درست کلمه «مستند» نامیده میشدند. این فیلمهای بی
آنکه تعمدی در کارشان باشد، شیوهی زندگی بورژوایی پایان قرن نوزدهم را ثبت
کردند. برخی از صحنههای این فیلمها مردم را به وحشت میانداخت و برخی دیگر
مجذوبشان میکرد و صحنههایی از زندکی روز مرهشان را به معرض نمایش میگذاشت.
کودکی که روز زانوی مادرش نشسته و مادرش صبحانه را به دهان او میگذارد، (غذا دادن
به بچشه)؛ کارگرانی که کارخانهی «لومییر» را ترک میگویند، (خروج کارگران از
کارخانه)؛ ورود اعضای کنگرهی عکاسان به لیون (باغبان خیس شده). (نخستین اشکال
فیلمهای خندهآور): جوانی پایش را روی شلنگ آب یاری یک باغبان میگذارد؛
باغبان آبپاش را معاینه میکند و ناگهان آب به سرعت به صورتش میپاشد؛ بعدها صحنهی
ورود قطار را به آن اضافه کردند. (ورود ترن به ایستگاه)23
معروفترین آثار «ژرژ ملییس» 1868-1938 فیلمهای تخیلی و افسانهامیز او هستند، که از تروکاژهای (حقههای سینمایی) فنی بسیار ماهرانهای برخوردارند. ملییس به شکلی تصادفی در سال 1898 -هنگامی که فیلمش در دوربین فیلمبرداری گیر کرد-موفق به کشف نورپردازی مضاعف شد...فیلم «سفر به ماه» (1902)، نخستین فیلم «ملییس»-که آن کاملاً بر اساس گرایشهای شخصی خود ساخته بود و زمان نمایشش به شانزده دقیقه میرسید-برای شرایط آن دوران کاملاً غیر عادی بود...بهترین اثر «ملییس» در عرصه فیلمهای تخیلی، فیلم فتح قطب (1912) است که آن را در پایان فعالیتهای حرفهای خود ساخته است. در این فیلم یک گروه اکتشافی سوار بر سفینهای پرندهگون (اتوبوس فضایی) به قطب شمال سفر میکنند و پرچم فرانسه را در آنجا برپا میدارند و با توپهای خود با غولهای برفی پیشبینی نشدهای به ستیز میپردازند. ..طنز و کنایهی او به علم در این فیلم به عیان آشکار شد. مسافران فضایی «ملییس» پس از نبردی سخت با ابرهای رعدوبرقزا و پیروزی بر آنها، با دخترانی شگفت و رویایی روبرو میشوند که سوار بر اشیایی ستارهگون از کنار آنها میگذرند و دوستانه برایشان دست تکان میدهند. 25
«ملییس» سینما را-که نزد «لومییر»ها نقش «چشمان گشوده بر دنیا» را بازی میکرد-به صورت جعبهی شهر فرنگ رؤیاها درآورد. از سوی دیگر او در تاریخ سینما نخستین کسی بود که صحنهپردازی سینما یعنی میزانسن را پدید آورد. «ملییس» در تضاد آگاهانه نسب به «لومییر»ها در سال ۱۸۹۷ُفیلمهای خود را به شکل،«بازسازی قطعههای تئاتری» عرضه کرد و این خود با تصاویر کینماتوگرافیک آن زمان مغایر بود. ۲۷
سالهای پس از 1907 سینما زیر تأثیر شیوهی آکادمیک و در عین حال بیگانه با واقعیت «سینمای هنری» بود. اینگونه فیلمها میکوشیدند پاسخگوی نیازهای طبقهی ممتاز جامعه باشند و لحظههای قهرمانانه و حساس تاریخ را توصیف کنند؛ یا میکوشیدندآثار برجستهی ادبی را به شکلی سینمایی نشان دهند. عامل جذابیت و کشش اصلی این فیلمها، شرکت هنرپیشگانی بود که از طریق تئاتر شهر به شهرت رسیده بودند...معروفترین این گونه آثار که موفقیتی جنجالی در پاریس به دست آورد-فیلم سوءقصد به دوک دوگیز اثر «بالگی» و «کالمت» بود...جنبش سینمای هنری در سال 1912 با فیلم تجاری بینوایان، اثر «ویکتور هوگر» به کارگردانی کاپلانی-که از طرف مؤسسهی پاته ساخته شده بود پایان گرفت. 29
«لویی فویاد» 1874-1925 روزنامهنگار و سناریست، در سال 1906 به سمت رئیس هنری گروه کارگردانان سینمایی مووسه گومون برگزیده شد...به عنوان واکنشی در برابر سری فیلمهای موفققیتآمیز «ویتاگراف» امریکایی «صحنههایی از زندگی واقعی»، دست به تهیه سری فیلمی زد با عنوان صحنههایی از زندگی، آنطور که هست...در فیلمهایش با نامهای: اعتصاب، تراست، آدمهای صمیمی و سرنوشت مادران، کوشش در تفسیر دقیق زندگی روزمره و محیط آدمی داشت، اما تقریباً به هیچ وجه از جادهی همسازی و سازشکاری اجتماعی فراتز نرفت...برای بیان احساس پنهانی بحران و آشوب نامی خودنمایی میکرد که امروزه مشخصکنندهی سینمای فرانسه، در سالهای 1913 و 1914 است: «فانتاموس». معروفترین سری فیلمهای جنایی «لویی فویاد» او را به کلی از هر گونه واقعگرایی به دور نشان دادند...دو نویسندهیجوان داستانهای پیوسته، در یک سری رمانهای دنبالهدار، «فانتاموس» را -که راهزنی ماسکدار و سرپوشیده بود-در تیراژی برابر با ششصد هزار نسخه در هر ماه، به صورت شخحصیتی محبوب درآوردند. 30
امریکاییها امکانات فیلمبرداری «تک عکسی» را –که به کمک آن میتوان به هر عکسی از یک حلقهی فیلم به طور جداگانه نور داد-کشف کرده بودند. نخستین کارگردان اروپایی که از این روش جدید بهرهبرداری کرد و آ را در راهی هنری به کار گرفت، «امیل کول» فرانسوی بود. کول که نخست یک کاریکاتوریست بود، فن فیلمبرداری تک عکسی و امکانات آن را، نه تنها در جهت ساختن فیلمهای خندهدار و کمدیهای تعقیب و گریز غیرواقعی به کار گرفت، بلکه بیش از همه آنها را در فیلمها نقاشی-که آنها را با موجودات خطی دنیای خود احیا میکرد-مورد استفاده قرار داد. 32
انگلستان: مکتب برایتون
«جیمز ویلیامسون» که در گذشته به عنوان عکاس در منطقهی ساحلی جنوب انگلیس، یعنی برایتون کار میکرد-اصل تغییر صحنه را به سال 1899 در فیلمی مستند به کار گرفت. او در این فیلم که به مسابقهی قایقرانی اهتصاص داده شده بود، توانست هتلی را با ده تصویر تهیه کند. این فیلم با یک مقدمه، و تصویر کلی از محل مسابقه آغاز میشد و با عبورقایقها از انتهای خط مسابقه پایان میگرفت...در اسل 1900 حمله به یک هیئت چینی را بر مبنای داستان شورش «باکسرها» آفرید. داستانی به صورت «بازسازی مجدد حوادث و وقایع»...این داستان...در چها نما خلاصه میشد. در حقیقت هر یک از نماها شامل یک تصویر کلی بود؛ تصویری شبیه آنچه تماشاگر از جایگاه خود میبیند؛ ولی هر چهار تصویر، نه تنها از نظر زمانی، بلکه حتی از نظر مکانی و دراماتورژی نیز نسبت به یکدیگر تنظیم شده بودند...جریان عمل، فضا و زمان، در این جا پایههای یکدیگر را بنا مینهند. به این ترتیب مبانی تکامل شیوهی داستانپردازی سینمایی به وجود آمد. یکی از فرمولهای دراماتورژی سینمایی که بعدها محبوبیت یافت، در فیلم «حمله به یک هیئت چینی» به کار گرفته شده بود: نجات دادن در آخرین لحظه، با تکرار در تغییر صحنهی محل خطر و نجاتدهندگانی که با سرعت پیش میآیند...در فیلم جرعهی بزرگ حتی یک بایزگر به سمت دوربین پیش رفت؛ دهان خود را گشود و چنین وانمود کرد که میخواهد دوربین را ببلعد. در اینجا در یک نما، به همهی انواع نماها-از نمای نیمه عمومی گرفته تا دیگر نماها-برمیخوریم. نه تنها پیوند فیلم به عنوان برش، بلکه حتی به عنوان پیوند درونی-یعنی تغییر انواع نماها در محدودهی یک نما، به آن شکلی که مورد توجه کارگردانان پنجاه سال اخیر بوده-به دست ویلیامسون تحقق یافته است... «ج.آ.اسمیت» زادهی 1864، عکاس دیگری از برایتون...در فیلم ذرهبین مطالعه مادربزرگها به سال 1900، برای نخستین بار، تصویر درشت و نزدیکی را به دنبال هم آورد. او سعی کرد این تغییر تصویر را از نظر موضوعی دنبال کند: ابتدا تصویری از مادربزرگ و نوهاش دیده میشود، که پیرزن با کمک یک ذرهبین مشغول تماشای چیزهایی است. از پشت این ذرهبین، ابتدا تصاویری درشت از تصاویری که کودک نیز میتواند ببیند، به چشم میخورد. 34
ایتالیا نیز دارای یک مخترع سینما است: «فیلوتئو آلبرینی»...نخستین فیلم تاریخی ایتالیا را به وجود آورد: فتحرم...در سال 1906 مؤسسهی «چینه» را در رم بنیان نهاد. اما مؤسسهی «آمبروزیو» بود که توانست برای نخستین بار با فیلم «آخرین روزهای پمپئی» در اسل 1908 موفقیتی جهانی کسب کند (کارگردان این فیلم لوئیجی ماگیبود) سینمای ایتالیا...تولیدات خود را به درامهای پر خرج تاریخی محدود کرد...نقطهی اوج و تکامل فیلمهای چر خرج و باشکوه تاریخی را باید در فیلم «کابریا»-1914- اثر« جووانی پاسترونه» جست و جو کرد...«پاسترونه» برای نخستین بار در فیلمش از نور مصنوعی به عنوان ابزار زیباییشناسی بهره گرفت. او همچنین در این فیلم دوربینش را به حرکت درآورد. «کابریا» یکی از نخستین فیلمهایی است که در آن از حرکت دوربین به عنوان بیان یک وسیلهی بیانی استفاده شده است. پس میتوان دریافت که چرا این فیلم با شکوه و عظیم، «گریفیث» را تحت تأثیر خود گرفته و او آن را در ساختن فیلم تعصب سرمشق خود قرار داده است. 36