اِوَنز، دیلن (1386) فرهنگِ مقدماتی اصطلاحات روان کاوی لکانی، ترجمه مهدی پارسا و مهدی رفیع، تهران: گام نو.
روانکاوی متدی که زیگموند فروید (1939-1865) آن را گسترش داد، به طور خلاصه متشکل از تخت روانکاوی و تداعی آزاد است، متدی که بسیار مدیون اولین بیماران هیستریک فروید، یعنی زنانی بود که تمایل عجیبی به سخن گفتن از «سمپتوم»ها و رویاهای خود داشتند، چنان که آنا.اُ، یکی از بیماران بروئر و فروید، روان کاوی را «گفتار درمانی» می نامید؛ زنان هیستریک پیشاپیش و به خوبی دریافته بودند که «گفتن» می تواند موجب تخفیف «درد»های شان شود و همین متد بعد ها پایه و اساس روانکاوی قرار گرفت و فروید تعبیر گفتار و رویاهای فرد تحت روان کاوی را نیز به آن افزود. 13
فروید در سال 1910 انجمن بین المللی روانکاوی IPA را بنیان گذاشت، لکان عضو آن و بعد ها اخراج شد و عضو SFP جامعه فرانسوی روان کاوی شد و از آن استعفا داد.
دلوز و گاتاری در کتاب درخشان و رادیکال خود، «ضد ادیپ: کاپیتالیسم و اسکیزوفرنی»می گویند: «نظریهی تحسین بر انگیز لکان دربارهی میل دارای دو قطب است: یک قطب با «ابژهی a کوچک» به عنوان ماشین میل گر مرتبط است که میل را بر حسب یک تولید واقعی تعریف می کند و بنابراین، به فراسوی هرگونه ایدهی نیاز و فانتزی می رود؛ و قطب دیگر با «دیگری بزرگ» به منزلهی دال پیوند دارد که بار دیگر درک خاصی از فقدان را مطرح می سازد...» 18
رویکرد رون کاوانهی ژیژک به سیاست نیز دقیقاً در چهارچوب سنتی لکانی-آلتوسری م یگنجد که از اسل 1964 با شکل گیری یک گروه مطالعاتی آغاز شد: این حلقه که متشکل از تعدادی از شاگردان لکان و آلتوسر، از جمله ژک-آلن میلر، آلن بدیو، ژک رانسیر و اتین بالیبار بود، «راه های مختلف ارتباط «مارکسیسم» و روانکاوی را مورد نظر داشت». 23
گاتاری و دلوز می گویند: «اسکیزوفرنی جهان ماشین های میل گر تولید کننده و بازتولید کننده است، تولید اولیهی عام و جهان شمول به مثابهی واقعیت اساسی انسان و طبیعت». بنابراین ناخودآگاه از این جهت که «ماشین و کارخانه تولید میل» است، هیچ «فقدانی» در خود ندارد و اسکیزوفرنی نه وضعیتی «نا بهنجار» و «بیمارگونه»، بلکه حقیقتی سرکوب شده است، از این جهت اختلاف اساسی شیزوکاوی، که بر روی اسکیزوفرنی و نیروهای «قلمروزدا» تمرکز دارد با روانکاوی که بر «روان نژندی» و «ادیپی شدن» فرد (به منزلهی اساس بهنجاری) متمرکز است، ناشی از تلقی متفاوت آن ها از سرشت «میل» و مفهوم «امر واقع» است. 32
ego-Ideal (Ideal du moi)
آرمان من
هم آرمان من و هم فرامن در نوشته هایفروید با افول عقدهی ادیپ ارتباط دارند و هردو محصول همانند سازی با پدر هستد، اما لکان معتقد است که این دو ، وجوه متفاوتی از نقش دوگانهی پدررا بازنمایی می کنند. فرامن یک عمل گرِ نا خود آگاه است که عمل کرد آن، واپس زنی میل جنسی به مادر است، در حالی که آرمان من فشاری خودآگاهانه به سوی والایش اعمال کرده و مهیاگر نظم و ترتیباتی است که سوژه را برای اخذ یک جایگاه جنسی به عنوان مرد یا زن توانا می سازد. 91
Aphanisis
آفانسیس
معنای تحت اللفظی این اصطلاح یونانی، «نا پدید شدن» است. این کلمه اولین توسط ارنست جونز وارد روانکاوی شد و او آن را در معنای « نا پدید شدن میل جنسی» به کار برد، در نظر جونز، ترس از آفانسیس در هر دو جنس وجود دارد و باعث ایجاد عقدهی اختگی در پسران و غبطه به قضیب در دختران می شود.93
برای لکان آفانسیس به معنای نا پدید شدن میل نیست، بلکه به مفهوم نا پدید شدن سوژه است، آفانسیس سوژه، محو شدن سوژه و انقسام بنیادی آن است که شکل دهندهی دیالکتیک میل است...لکان اصطلاح «محو شدن» Fading را نیز به گونه ای که مترادفی برای آفانسیس باشد، به کار می برد. 93
Object (Petit) a
ابژهی a (کوچک)
نماد a (حرف اول کلمهی autre یا «دیگری») یکی از اولین علامت های جبری ای بود که در آثار لکان پدیدار شد و اولین بار در سال 1955 در رابطه با «شمای L » مطرح گردید. ابژه a کوچک همواره با حروف کوچک و چاپ ایتالیک نوشته می شود تا این موضوع را نشان دهد که در تقابل با [نماد] «A» بزرگ برای دیگری بزرگ، به دیگری کوچک اشاره دارد. دیگری کوچک برخلاف دیگری بزرگ که نشان گر غیریتی ریشه ای و غیر قابل تقلیل است، «دیگری است که ابداً یک دیگری نیست، چرا که ذاتاً با من در رابطه ای که همواره انعکاسی و قابل جایگزینی است، پیوند خورده است» بنابراین a و a در شمای L، Schema L من و تصویر آینه ای/بدل specular image / counterpart را به گونه ای نا متمایز مشخص می کنند و به وضوح به نظم تصویری تعلق دارند...لکان در سمینار سال 1-1960 ابژهی a کوچک را با واژهی آگالما Agalma (واژه ای یونانی که به معنای یک شکوه، یک زیور، پیش کشی به خدایان یا تندیس کوچکی از یک خدا است) که آن را از رسالهی ضیافت افلاطون اخذ کرده بود، توضیح داد. درست همانگونه که آگالما ابژه [شی]ای گرانبهاست که درون جعبه ای بی ارزش پنهان شده است، ابژهی a کوچک، ابژهی میل است که ما آن را در دیگری می جوییم. a از سال 1963 به بعد به تدریج اشارات تلویحی فزاینده ای به امر واقع یافت، اگرچه هیچ گاه جایگاه تصویری خود را از دست نداد؛ لکان در سال 1973 همچنان معتقد بود a امری تصویری است. از این زمان به بعد a به ابژه ای اشاره دارد که هرگز به دست نمی آید، ابژه ای که در حقیقت به جای اینکه میل به آن گرایش داشته باشد، علت میل است Caus ؛ به همین علت لکان اکنون آن را «علت-ابژه»ی میل می نامد. هر ابژه ای که میل را به جریان می اندازد، ابژه a کوچک است، به خصوص ابژه های جزئی که سائق ها را تحدید می کنند. سائق ها در طلب به دست آوردن ابژهی a کوچک نیستند، بلکه در عوض در اطراف آن می چرخند. ابژه a کوچک هم ابژهی اضطراب و هم ذخیرهی تقلیل ناپذیر نهایی لیبیدو است...ابژهی a کوچک در سمینار سال های 3-1962 و 1964 به عنوان یک پس مانده و باقی مانده (به فرانسه Reste) تعریف می شود؛ ته مانده ای که با ورود امر نمادین به امر واقعی باقی می ماند. 95
اخلاق ethics
فروید در آثار اولیهی خود تضادی بنیادین را میان درخواستهای «اخلاقیات متمدن» و سائق های جنسی را ذاتاً غیر اخلاقی سوژه در نظر میگرفت. زمانی که اخلاق در این تضاد در مرتبهای بالاتر قرار گیرد و سائقها نیرومندتر از آن باشند که بتوانند والایش بیابند، سکسوالیته خود را در اشکال منحرف یا واپس زده بروز می دهد، که مورد اخیر به رواننژندی میانجامد. بنابراین از نظر فروید اخلاقیات متمدن ریشهی بیماریهای عصبی هستند. فروید در نظریهیخود در مورد احساس گناهِ ناخوداگاه، ایدههایش را دربارهی سرشت بیماریزای اخلاقیات متمدن بیشتر بسط داد، و در مفهوم فرامن که بعدها مطرح کرد، یک عملگر اخلاقی درونی را در نظر گرفت که بسیار بی رحمتر است تا حدّی که من به درخواستهای آن گردن مینهد. 99
روانکاو نمیتواند خود را با اخلاقیات متمدن همسو کند، زیرا این اخلاقیات بیماریزا هستند و از سوی دیگر، ابداً قادر نیست با یک رویکردبی بند و بارانه انطباق یابد که در تقابل با این اخلاقیات است، زیرا این روش نیز کماکان درون حوزهی اخلاقیات باقی میماند. 100
اخلاق روانکاوانهی لکان، اخلاقی است که عمل را به میل مرتبط میسازد و لکان آن را در این پرسش خلاصه کرده است: «آیا مطابق میلی که در تو هست عمل کردهای؟» او این اخلاق را به چندین دلیل در تقابل با «اخلاق سنتی» ارسطو، کانت و دیگر فلاسفهی اخلاق قرار میدهد.
اولاً، اخلاق سنتی که حول مفهوم خیر میچرخد، «خیرهای» متفاوتی ارائه میکند که همگی برای بدست آوردن جایگاه خیر مطلق با هم در رقابت هستند. با وجود این، اخلاق روانکاوی، خیر را مانعی در مسیر میل تلقی میکنئ؛ بنابراین در روانکاوی «طر ریشهایِ آرمان خاصّ خیر، ضروری است» اخلاق روانکاوی همهی آرمانها، از جمله آرمانهای «خوشبختی» و «سلامتی» را کنار مینهد. 101
ثانیاً، اخلاق سنتی همواره تمایل دارد تا خیر را به لذت مرتبط کند؛ تفکر اخلاقی «در راستای مسیرهای یک امر مسئله ساز لذت گرایانه بسط یافته است» با وجود این، اخلاق روانکاوانه نمیتواند چنین رویکردی اتخاذ کند، زیرا تجربهی روانکاوی دورویی لذت را آشکار ساخته است؛ حد و مرزی برای لذت وجود دارد و تخطی از این امر، لذت را به درد بدل میکند. 101
ارباب master
لکان در آثار خود در دههی 1950 اغلب به «دیالکتیک ارباب و بنده» اشاره میکند، اصطلاحاتی که هگل آن را در کتاب پدیدار شناسی روح (1807) مطرح کرده بود. او در اینجا و نیز در تمام ارجاعات دیگرش به هگل، وامدار خوانش السکاندر کوژف از هگل است و زمانی با آن آشنا شد که در سخنرانیهای کوژف دربارهی هگل در دههی 1930 شرکت میکرد.لکان برای توصیف طیف گستردهای از موضوعات مختلف مجد.ب دیالکتیک ارباب و بنده شد. برای مصال مبارزه برای «وجههی ناب»، سرشتِ بیناسوژگانی میل را به تصویر میکشد که مهمترین چیز برای آن، تأیید شدن از سوی دیگری است. مبارزه تا سر حد مرگ، پرخاشگری ذاتی در رابطهی دوتایی میان من و بدل counterpart را توضیح میدهد. به علاوه بنده که با حالتی حاکی از تسلیم «»منتظر مرگ ارباب است، مقایسهی تمثیلی خوبی را از رواننژندی وسواس فراهم میاورد که به وسیلهی تردید و تعلل توصیف میشود.
لکان از دیالکتیک ارباب و بنده در نظریه پردازی کلام ارباب نیز بهره میجوید. در فرمول بندی این کلام ارباب همان ارباب دال (S1) است که بنده (S2) را وادار میکند تا برای تولید مازاد surplus (a)ی کار کند که ارباب میتواند آن را به خود اختصاص دهد. ارباب دال، آن دالی است که یک سوژه را برای تمام دال های دیگر بازنمایی representation و معرفی کند؛ از این رو کلام ارباب تلاشی برای تمامیت خواهی است (به همین دلیل لکان کلام ارباب را بهوسیلهی بازی با همآوایی maitre [ارباب] و m’etre [هستی من] به فلسفه و هستی شناسی مرتبط میسازد؛) با وجود این، تلاش برای تمامیت خواهی همواره به شکست میانجامد، زیرا ارباب دال هرگز نمیتواند سوژه را بهطور کامل بازنمایی کند: همواره مقداری مازاد وجود دارد که از بازنمایی میگریزد.
ارتباط communication
بیشتر نظریههای مربوط به ارتباط که به وسیلهی زبان شناسی مدرن مطرح شدهاند با دو ویژگی مهم مشخص میشوند. اولاً، آنها معمولاً متضمن ارجاع به مقولهی نیتمندی هسیتند که به منطلهی امری در نظر گرفته میشود که همارز با خودآگاهی است، ثانیاً، این نظریات، ارتباط را به عنوان فرآیند ساده و سرراست معرفی میکنند که در آن پیامی توسط یک شخص (فرستنده) برای فردی دیگر (گیرنده) فرستاده میشود (برای مثال یاکوبسن) با وجود این، هردوی این ویزگیها با تجربهی خاص ارتباطی در درمان روانکاوی، مورد تردید قرار گرفتهاند، اولاً، روشن شده است که گفتار دارای یک نیتمندی است که به فراسوی مقاصد خودآگاهانه میرود. ثانیاً، پیام گوینده به منزلهی پیامی در نظر گرفته میشود که نه فقط به سوی دیگری بلکه به سمت خود او نیز جهت دهی شده است؛ «در گفتار انسان همواره فرستنده همزمان یک گیرنده نیز هست» با ترکیب این دو نکته میتوان گفت که بخشی از پیام گوینده که خطاب به خود او است، نیتِ ناخودآگاه پشتِ پیام است. 105
استعاره metaphor
استفادهی لکان از این واژه به میزان کمی وامدار... اثر ارزشمند رومن یاکوبسن است که طی مقالهی مهمی در سال 1956 منتشر شد و درآن تقابلی میان استعاره و مجاز مرسل برقرار گردید. یاکوبسن بر پایهی تمایز میاندو نوع زبان پریشی aphasia، دو محور تقابلی بنیادین زبان را از هم متمایز میکند. محور استعاری زبان که به انتخاب اقلام زبان شناختی مربوط میشود و به آنها اجازهی جانشینی میدهد و محور مجاز مرسلی زبان که ترکیب اقلام زبان شناختی (به صورت زنجیروار و به صورت همزمان) را امکان پدیر میسازد. از این رو استعاره با روابط جانشینی paradigmatic relation سوسور (که در absentia [غیاب] صادق است و مجاز مرسل با روابط همنشینی syntagmatic relation (که در presentia [حضور] صادق است) منطبق است) 109
عقدهی ادیپ لکان عقدهی ادیپ را بر حسب یک استعاره تحلیل میکند زیرا این عقده مفهوم تعیین کنندهی جانشینی را در بر دارد؛ در این مورد، نام پدر جانشین میل مادر میشیود. لکان این استعارهیبنیادین را که امکان همهی استعارات دیگر را فراهم میاورد به عنوان استعارهی پدری توصیف میکند...واپس زنی و سمپتومهای رواننژندی ساختار یک استعاره را دارند...یاکوبسن مجاز مرسل را هم به جا به جایی displacement و هم به تراکم condensation و استعاره را به همانند سازی و نمادگرایی مرتبط میکند، لکان استعاره را به جا به جایی مرتبط میسازد. لکان سپس استدلال میکند همانگونه که جا به جایی نسبت به تراکم منطقاً مقدم است، مجاز مرسل پیش شرطی برای استعاره است. ساختار همانند سازی identification نیزهمانند استعاره است، چرا که همانند سازی عبارت است از جانشین کردن خود با دیگری...عشق همانند یک استعاره ساختار یافته است، زیرا متضمن عمل جانشینی است. « این جانشینی تا ان جاست که عمل کرد erstes (اراستس)، یعنی عمل کرد عاشق که سوژهی فقدان است به مکان عمل کرد eromenos (ارومنوس)، ابژهی عشق، آمده و جانشین آن میگردد و بدین سان دلالت عشق تولید میشود. 109