Cinema-Theatre

سینما و تئاتر (نظریه و عمل) به همراه برگزاری کلاس های مختلف آمادگی برای کنکور ارشد

Cinema-Theatre

سینما و تئاتر (نظریه و عمل) به همراه برگزاری کلاس های مختلف آمادگی برای کنکور ارشد

بررسی و تحلیل فیلم ها و تئاتر های مختلف به وسیله «مطالعات بینا رشته ای» و «نظریه» با اصول توصیفی-تحلیلی که از ابزار کتابخانه ای بهره می برد.
نمایشنامه
فیلمنامه
فیلم های مهم جهان
کارگردانان بزرگ
بازیگری
فلسفه هنر
زیبایی شناسی
نقد هنر و شیوه های بررسی هنر
برگزاری و آموزش کنکوری برای داوطلبان (سینما، کارگردانی، بازیگری، ادبیات نمایشی)

شماره تماس حسین رسولی: 09399515694
ایمیل: hosein.kub@gmail.com
line: Hosseinrasouliact
Whats up: Hossein Rasouli
Telegrem: Hoseinrasouliact
FB: Hossein Rasouli actor حسین رسولی
Instagram: Hosseinrasouliactor

نویسندگان
پیوندها
  • ۰
  • ۰

فیلم «زیبایی والا»[1] به کارگردانی «پائولو سورنتینو»[2] (2013) است که توانست جوایز بسیاری را برباید؛ نویسندگان اثر «پائولو سورنتینو» و «امبرتو کُنتارلّو»[3] هستند که موضوع و ساختاری بسیار جذاب را برای فیلم خویش انتخاب کرده­اند. آن دو در گذشته فیلم «این باید همان مکان باشد»[4] (2011) را هم در پرونده­ی کاری خود دارند که مانند فیلم زیبایی والا دیده نشد.

فیلم زیبایی والا چه در ساختار فیلمنامه، چه در کارگردانی و چه در فیلمبرداری خود روابط «بینامتنی»[5] و «ارجاعی»[6]  زیادی به تاریخ سینمای ایتالیا مخصوصا آثار «فدریکو فلینی»[7] و آثار نویسندگان ادبی-فلسفی از قبیل: «فئودور داستایفسکی»[8] و «آلبر کامو»[9] دارد.  در آخر باید اذعان کرد، نکته مشترک تمام این آثار «وجود» و «سیر و سلوک کشف حقیقت» است.

یکی از ارکان تأثیرگذار آثار هنری «سیر و سلوک کشف حقیقت» است؛ در آثار کلاسیکی مانند: «اودیپ»[10]، «هملت»[11] و «فاوست»[12] که تأثیرگذارترین شخصیت­های نمایشی و حتی اسطوره­ای دوران درام هستند؛ عنصر «کشف حقیقت» و «سیر وسلوک درونی قهرمان» نکته­ی کلیدی است. همین عنصر طلایی را در آثار ژانر «کاراگاهی» مانند «شرلوک هلمز»[13] هم شاهد هستیم که بسیار مخاطب را درگیر خود
می­سازند. در فیلمنامه زیبایی والا ما با نویسنده­ای به نام «جپ گامباردلا»[14] طرف هستیم که افکار «چپ سیاسی» داشته­ است و بسیار در کار خود موفق بوده است؛ ولی سال­ها است کتابی ننوشته و خود را غرق در «لذت»، «تفریحات کور و بی هدف»، «مهمانی­های پر زرق و برق» و «هم­نشینی­های پوچ»  کرده است. گویی در جایی ذهن او متوفق شده است و «معنا»ی زندگی خود را از دست داده است؛ بنابراین، دست به «سیر و سلوک کشف زیبایی والا» و در موازی آن «سیر و سلوک کشف حقیقت-معنا» در شهر رم می­زند. در آخر به قسمتی از سکانس پایانی فیلمنامه توجه کنید:

خارجی – لب پرتگاهی بر بالای دریا- انتهای روز

[فلاش­بکی از گذشته جپ و عشق دوران جوانی­اش در همان پرتگاه می­بینیم؛ سپس، مادر روحانی فرتوت با سختی بر زمین می­خزد و به سمت دوربین می­آید؛ مادر روحانی در حین مونولگ درونی جپ جان خود را از دست می­دهد.  صدای موسیقی که حالت کلیسایی دارد در پس زمینه شنیده می­شود]

جپ گامباردلا: همیشه اینطوری تموم میشه. با «مرگ». ولی اول «زندگی» بوده که زیر فلان و بهمان پنهان شده بود. همش زیر پچ­پچه­ها و نجواهای ریز و درشت. خاموش و احساساتی...



[1] The Great  Beauty

[2] Paolo Sorrentino

[4] This Must Be the Place

[5] intertextuality

[6] Referential

[7] Federico Fellini

[8] fyodor dostoevsky

[10] oedipus

[11] Hamlet

[13] sherlock holmes

  • حسین رسولی
  • ۰
  • ۰

ایدئولوژی مواج و حقیقت غایب در فیلم «خشم/fury»
فیلم «خشم/fury» به نویسندگی و کارگردانی «دیوید آیر/David Ayer» در سال 2014 از آن دست فیلم هایی است که به جنگ و آن هم جنگ جهانی دوم می پردازند؛ «خشم»اسم مستعار یک «تانک» جنگی است که آمریکایی ها از آن در جنگ با نازی ها استفاده کردند و به علت ضعف و عدم برابری با تانک های آلمانی در خیلی از رویارویی ها شکست خوردند! چندین نکته جالب در باب این فیلم وجود دارد، ابتدا به ساکن، باید بگویم، نیمه اول فیلم که به معرفی و پرداخت شخصیت ها و «فضایداستانی/digesis» می پردازد، بی نظیر است و ریتم و تمپو عالی دارد؛ ولی نیمه دوم فیلم که به «پروپاگاندا/propaganda» و «قهرمان/hero» بازی می انجامد حلاوت فیلم را از بین می برد؛ سکانسی در فیلم وجود دارد که به اشغال برلین و شهرهای بزرگ آلمان می پردازد که در آن نشان می دهد آمریکایی ها و گروه متفین بسیار «متمدن» و «بزرگوارانه» با زنان و مردان آلمانی برخورد می کنند؛ حتی در عمل شنیع تجاوز که در تمام جنگ ها اتفاق افتاده است و می دانیم که زنان آلمانی به شدت هر چه تمام تر مورد تجاوز و هتک حرمت سربازان «روسی» و «آمریکایی» قرار گرفتند؛ از دیگر سو، می دانیم که «حقیقت» در فیلم های تاریخی و جنگی همیشه امر «غایب» و «فرار» است! بنابراین، «تمایز و تعویق/Différance»، اصطلاحی که «ژاک دریدا/Jacques Derrida» در ضد نظریه خود استفاده کرد مطمح نظر ما می شود! یعنی دوگانی های «خوب/بد»، «نیروهای آلمانی/نیروهای آمریکایی»، «صلح/جنگ» و «تمدن/بربریت» به وضوح قابل شناسایی هستند؛ و سربازان«خیر/آمریکایی»در این فیلم در «تمایز» آشکار با «نیروهای آلمانی/شر» قرار می گیرند؛ ولی، «حقیقت/معنا» آن ها به تعویق می افتد! یعنی شما «تصاویر پوشالی/دال های پوشالی» از این نیروها خواهید دید که به قول «افلاطون/platoo» حداقل سه مرحله از «حقیقت/truth» به دور افتاده است؛ سربازانی «فرشته گون» که در جنگ با «دیوان» و «سیاهان» به زبان آلمانی قرار دارند؛ حتی در سکانسی نشان می دهد که نیروهای «اس اس/SS» که نیروی «ایدئولوژیک» آلمان نازی بوده است، کودکانی را که جنگ نکرده اند به دار آویخته اند. 
خاطر نشان می کنم که فیلم با داستان پردازی و شخصیت پردازی های فوق العاده ای راه خود را برای تأثیر گذاری هرچه تمام تر پیش می گیرد، به قول «ژان لویی بدری/Jean Louis Baudry» در مقاله «تاثیرات ایدئولوژیک آپاراتوس»، ما با ساختار سینمایی طرف هستیم که آگاهی ما را مبتلا به فراموشی می کند و «حقیقت»ی جعلی را به خورد ما می دهد، در واقع همان «آگاهی کاذب» را بر آینه درون ما می تاباند؛ این نظریه او تحت تأثیر مستقیم «مرحله آیینه/mirror stage» ای «ژاک لاکان/Jacques Lacan» قرار دارد

Image result for ‫fury بهمئ‬‎
Image result for ‫fury بهمئ‬‎



Image result for ‫fury بهمئ‬‎



Image result for fury film


  • حسین رسولی
  • ۰
  • ۰

Hossein Rasouli Act's photo.

  • حسین رسولی
  • ۰
  • ۰

هایدگر، مارتین(بهار 1373) «پرسش از تکنولوژی»، ترجمه: شاپور اعتماد، فصلنامه ارغنون، سال اول، شماره 1، صص. 1-30

 

بنا بر نظر قدما، ماهیت یک شئ عبارت است از آنکه آن شئ چیست. وقتی به پرسش از تکنولوژی میپردازیم، در واقع میپرسیم که آن چیست. هردو پاسخی را که به این پرسش داده میشود همه میدانند. یکی میگوید: تکنولوژی وسیله ای است برای هدفی. دیگری میگوید: تکنولوژی یک فعالیت انسانی است. این دو تعریف تکنلوژی به یکدیگر تعلق دارند. زیرا وضع هدف و تأمین و کاربرد وسائل مناسب برای رسیدن به آن، فعالیتی انسانی است. ساخت و کاربرد افزار، ابزار و ماشین، خود اشیای ساخته شده و به کاربرده شده، و هدف ها و نیاز هایی که برآورده میکنند، همگی به آنچه تکنولوژی است تعلق دارند. تکنولوژی مجموعه همین عوامل است. اصلا خود تکنولوژی یک  آلت است-به زبان لاتین، یک Instrumentum است. بنابراین میتوان تصور رایج از تکنولوژی را، که بنابر آن تکنولوژی وسیله و فعالیتی انسانی است، تعریف ابزاری و انسان مدار تکنولوژی خواند.   

به هنگام بررسی موضوعی معین امر صحیح (Das Richtige) یا ]درست[ همیشه اموری مربوط به آن موضوع را مشخص میکند. لیکن این تشخیص برای آنکه صحیح باشد، نیازی ندارد که از ماهیت موضوع مورد بررسی پرده بر گیرد. اما حقیقت یا امر حقیقی (Das Wahr) فقط وقتی رخ مینماید که چنین کشف حجابی رخ دهد. به همین دلیل آنچه صرفاً امری صحیح است هنوز امری حقیقی نیست.

هنرمند یا یک نقره ساز با تأمل کردن مسئول بودن و مدیون بودن را گرد می آورد.

تأمل کردن به زبان یونانی لگین (Legin)، لوگوس (Logos) خوانده میشود. لگین در آپوفائینستای (Apophainesthai)  ریشه دارد، یعنی به ظهور آوردن.

ظهوری که به به تولید ظرف نقره یا کار هنری معطوف است.

این کار، یعنی راهی کردن چیزی برای رسیدن به ظهور، مشخصه اصلی مسئول بودن است.

افلاتون در یکی از عبارات رساله مهمانی (b205) به ما میگوید که این آوردن چه نوع امری است: « هرگونه به-راه-آوردن آنچه از عدم ظهور در میگذرد و بسوی حضور یافتن پیش میرود، نوعی پوئسیس (poiesis) یا فرا-آوردن (Her-vor-bringen) است.» بسیار مهم است که ما فرا-آوردن را همانند یونانیان استنباط کنیم. فرآوردن یا پوئسیس فقط به تولید دست افزاری یا به ظهور آوردن و به تصویر در آوردن هنری و شعری اطلاق نمیشود. بلکه فوزیس (Physis)، یعنی از-خود-بر-آمدن هم، نوعی فراآوردن یا پوئسیس است. در حقیقت، فوزیس همان پوئسیس به والاترین مفهوم کلمه است. زیرا آنچه به اعتبار فوزیس حضور میابد خصوصیت شکوفایی (en heautoi) را در خود دارد. خصوصیتی که به نفس فرآوردن تعلق دارد، مانند غنچه ای که میشکفد...فرا آوردن آنچه را مستور است به عدم استتار می آورد. فرا آوردن فقط وقتی به وقوع میپیوندد که امری مستور، نامستور شده به ظهور در آید. این درآمدن در قلمرویی واقع میشود و در جریان است که ما کشف حجاب (Entbergen) مینامیم. یونانیان لفظ آلتیا (Alethia) را برای آن به کار میبرند. رومیان آنرا به وریتاس (Veritas) ترجمه میکنند. ما میگوییم «حقیقت» یا «صدق» (“Wahrheit”, “Truth”) و منظورمان از آن معمولاً درستی (یا صحت) تصوراتمان(Representation) است. 7

نام «تکنولوژی» چه چیزی را بیان میکند؟ منشاء این کلمه زبان یونانی است. تکنیکون (Technikon) عبارت است از امری که به تخنه (Techne) تعلق دارد. در مورد معنی این کلمه، دو نکته را باید مورد توجه قرار دهیم: نخست آنکه تخنه نه تنها نام کار و مهارت صنعتگر است، بلکه افزون بر این نامی است برای مهارت های فکری و هنر های زیبا. تخنه به فرا-آوردن تعلق دارد، به پوئسیس؛ تخنه امری شاعرانه (پوئتیک)  است. نکته دومی که در مورد کلمه تخنه باید مرد توجه قرار دهیم، از این هم ممتر است. کلمه تخنه ازابتدا تا زمان افلاطون با کلمه اپیستمه (Episteme) مرتبط بود. هر دو کلمه بر شناختن به معنای وسیع کلمه دلالت میکنند، و به معنای زیر و زبر چیزی را دانستن، به چیزی معرفت داشتن، هستند. چنین معرفتی امری گره و به عنوان امری گره گشا نوعی انکشاف است. ارسطو در یکی از بحث های بسیار مهم اش (اخلاق نیکوماخوس، کتاب ششم، فصل سوم و چهارم) میان اپیستمه و تخنه تمایز قائل میشود، و در واقع این تمایز را بر آنچه توسط آنها منکشف میشود و نحوه این انکشاف استوار میسازد. تخنه، نحوی آلتوئین (Aletheuein) است. تخنه از امری کشف حجاب میکند که خود را فرا-نمی آورد و هنوز فرا روی ما قرار ندارد، چیزی که گاهی چنین و گاهی چنان مینماید و گاهی چنین و گاهی چنان میشود.  

نقد معاصر

لیکن این اکتشاف  از همان ابتدا اصرار به پیشبرد امر دیگری دارد، یعنی اینکه جهت آن معطوف است به حداکثر بازدهی با حداقل هزینه.

در زبان رسمی فلسفه «ماهیت» عبارت است از آنچه یک چیز هست، یا به زبان لاتین کویید (Quid). کوییدیتاس (Quidditas)، یا چیستی،  پاسخی است به پرسش از ماهیت. برای مثال آنچه بر تمام انواع درختان-بلوط، غان، صنوبر، کاج قابل حمل است «خصلت واحد» درخت بودن آنها است. همه درختان واقعی و ممکن تحت همین جنس عام- [یا] «کلی قرار میگیرند.»

سقراط و افلاطون، در همان زمان خود، ماهیت (Wesen) هر چیز را به عنوان امری که هست (Als das wesende)  و ظهور میابد، به مفهوم امری که استمرار دارد (Das wahrende) تلقی میکنند. در حقیقت آنان امری را که استمرار دارد به عنوان امری که دوام میابد (Das fotwahrende/ Aei on) تلقی میکنند.

در یونان در بدو پیدایش تقدیر غرب، هنر به اوج قله انکشافی صعود کرد که به آن عطا شده بود. هنر، حضور (Gegenwart) خدایان را، گفتگوی تقدیر الهی با تقدیر آدمی را، روشن میکرد. و هنر به سادگی تخنه خوانده میشد. هنر انکشافی  واحد [و در عین حال] چند جانبه بود. هنر، متقّی (Promos) بود. یعنی استیلای حقیقت و پاسداری از آن را به جان میخرید. هنر از امری هنری سرچشمه نمیگرفت، لذت بردن از آثار هنری بر اصول زیبایی شناختی استوار نبود. هنر یکی از بخش های فرهنگی به شمار نمی آمد. [پس] هنر چه بود؟ لا اقل در آن مدت کوتاه ولی باشکوه؟ چرا هنر نام ساده و بی پیرایه تخنه را حمل میکرد؟ زیرا هنر انکشافی بود که فرا می آورد و حضور میبخشید و به همین دلیل به قلمرو پوئسیس تعلق داشت.

اما هرجا خطر هست نیروی منجی نیز میبالد. هولدرلین

آدمی شاعرانه بر این زمین سکنی میگزیند. هولدرلین 29



Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger

  • حسین رسولی
  • ۰
  • ۰

 

اسپانوس، ویلیام(1383) «زبان و سکوت: گفتگوی هایدگر و گئورک تراکل»، ترجمه: سید مجید کمالی، نامه فرهنگ، شماره 52: 80-90

 

هیدگر مایل است که صداهای مختلف یک شعر را به تنها به یک صدا کاهش دهد؛ آن هنگام که تأکید می کند معانی متعددی که درباره یک شعر ارائه می شود با معانی عمیق تر که نا گفته می ماند، به وحدت می رسند. چنین معنی یگانه ای به زعم هیدگر معیاری برای اعتلای یک شعر به دست می دهد: هر شاعر بزرگی شعر خود را از یک شعر واحد خلق می کند.

هیدگر ساحت شعر تراکل را «گسستگی» Abgeschiedenheit می نامد. تمام اشعار گئورگ تراکل درباره غریبه ای سرگردان است. از او به عنوان کسی که [از دیگران] گسسته است نام می برند. گفته های شاعرانه او با نوای واحدی همساز است. از آنجا که اشعار این شاعر در نوای «کسی که گسسته است» جمع آمده است، ساحت شعر او را «گسستگی» می نامیم...وی دیوانه نامیده می شود. دیوانه می اندیشد و حتی با قدرتی که در آن شریکی ندارد می اندیشد. اما او از معنای که دیگران در می یابند، بی بهره باقی می ماند. او به معنایی Sinn دیگر تعلق دارد. Sinnan اصالتاً یعنی سفر کردن، کوشیدن، سوی معینی گرفتن، ریشه هند و ژرمنی واژه «Sent» و «Set» به معنای «راه» است. کسی که گسسته و [منزوی]  است دیوانه نیز هست، زیرا که او در راه رسیدن به ساحتی مطلقی دیگر است.

«ساحت زبان شعر در جایی میان وراجی و سکوت است.» زبان سکوت احیای سکوت در دل وراجی است...شعر آنچه را که نامیده است در پس زمینه ای از سکوت پیش می نهد، اما آن پس زمینه را پنهان نمی سازد، آن گونه که وراجی چنین می کند. بلکه مارا بدان رجعت می دهد. بنابر این جان شعر در تنش میان آنچه گفته شده است و آنچه نا گفته مانده است مقیم است.

ویلیام اسپانوس می گوید: عالم نباید به معنای کل اشیاء فهمیده شود. اگر ما مکانی روشن را به نظر آوریم به منظور هیدگر تقرب بیشتری حاصل خواهیم کرد. عالم زمینه ای است که به  انسان، خدایان و اشیاء جایگاه مناسبشان را می دهد.

 

Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger
Image result for martin heidegger



  • حسین رسولی
  • ۰
  • ۰

فلسفه متأخر هیدگر که تأملات او بر هنر و کارهای هنری نیز بدان تعلق دارد، بسیار مشکل و پیچیده است. موضع فلسفی او درباره هنر بسیار متأثر از نیچه و هگل است. او مفهوم هنر بزرگ را از نیچه و مرگ هنر را از هگل می گیرد و در تیرکیب «مرگ هنر بزرگ» در دوران متافیزیک مدرن گرد می آورد. برای مثال نیچه می گوید:

آنچه نیچه سبک بزرگ می نامد، همان است که معمولاً سبک کلاسیک می نامیم. سبک بزرگ عالی ترین احساس قدرت است. از اینجا معلوم می شود که وقتی نیچه می گوید هنر صورتی از اراده معطوف به قدرت است، هنر همیشه به معنای عالی ترین و اصیل ترین توانمندی است. 123

و همچنین هگل در باب مرگ هنر و غایت هنر  می گوید:

صورت هنر دیگر نیاز مبرم روح نیست. مهم نیست که مجسمه های خدایان یونانی چقدر عالی باشند. مهم نیست که خدای پدر، مسیح و مریم چقدر ستایش آمیز و کامل ترسیم شده باشند؛ برای ما فرق نمی کند. ما دیگر در مقابل آنها زانو نمی زنیم.

 گات، بریس و دومینیک مک آیور لوپس (1389) دانشنامه زیبایی شناسی، ترجمه: گروه مترجمان به ویراستاری: مشیت علایی، نشر آثار هنری متن، چاپ چهارم، تهران


هیدگر در مورد هنر به معنایی که ما می شناسیم سخن نگفته است؛ آنچه او گفته در ذیر زیباشنای Asthetic قرار نمی گیرد. بلکه او تفکر زیباشناسانه را مبتنی بر غلبه متافیزیک و دوران متافیزیک می داند.  همین جا ارتباط او با هگل در کتاب  درس های زیبایی شناسی روشن می شود.  که زیبایی شناسی را برای تأمل در باب هنر مناسب نمی دید.

 او می گوید: « البته عنوان Aesthetik برای موضوع ما چندان برازنده نیست، چرا که استتیک به معنای دقیق کلمه، علم به امر محسوس و دانش دریافت حسی است...با این همه، ما اصطلاح استتیک را به کار می بریم، زیرا این عنوان به نفسه مانع به شمار نمی آید. وانگهی، مفهوم استتیک با گذشت زمان در زبان همگانی جا باز کرده است؛ از این رو، می توان آن را نگه داشت و به کار برد. از سوب دیگر ناگفته نماند که اصطلاح دانش مورد نظر ما «فلسفه هنر» و به معنای دقیق تر «فلسفه هنر های زیبا» است.

و گفتار هایی در پدیدار شناسی هنر، خاتمی

عبادیان، محمود (1386) گزیده زیبایی شناسی هگل، فرهنگستان هنر، چاپ دوم، تهران   28

و Hegel, G.W.F (1975) Aesthetics: Lecturs on Fine Art, Trans. T. M. Knox, Oxford: Oxford University Press 103

  • حسین رسولی
  • ۰
  • ۰

هیدگر، مارتین (1385) سر آغاز کار هنری، ترجمه: پرویز ضیاء شهابی، انتشارات هرمس، چاپ سوم، تهران  

پرسش از سر آغاز کار هنری پرسش از بر آمدگه ذات آن است، کار، بنابر مفاد رأی شایع، از کنش هنرمند بر می خیزد و به کنش هنرمند وابسته است...[ولی] هنرمند سر آغاز کار است و کار سر آغاز هنرمند. هستی هر یک بسته است به آن دیگر. هستی هر یک از هنرمند و کار، به خودی خود و نسبتی که این به آن و آن به این دارد از امری است سوم. سومی که چون هنرمند و کار هنری هر دو نام از آن گرفته اند، اول است و آن هنر است. 1

آن را که هنر چیست، باید از کار بر بتوان گرفت. این را که کار چیست، فقط از ذات هنر است که می توان آزمود. 2

کوارتت های بتهوون را در انبار های ناشران چنان نگاه می داند که سیب زمینی ها را در زیر زمین.هر کاری این چیز گونگی را دارد.

ابتدای بحص خود

ما می خواهیم بر بخوریم به واقعیت بی واسطه و تمام کار هنری. چرا که فقط از همین رهگذر است که در آن هنر واقعی را هم می توان یافت. بنابر این باید نخست چیز گونگی کار را به دید بیاوریم. 5

رد صورت و محتوا

آنچه به چیز پایندگی و هستی آن را [تشکیل] می دهد و نیز باعث می آید تا رنگ، آواز، سختی و بزرگی به آن حس در آید ماده چیزی است. در این چیز را عبارت  از ماده Hyley دانستن صورتMorphe هم نهاده آمده است...البته تمییز ماده از صورت به انحا و صور گوناگون علی الاطلاق در هر نظریه هنر و علم استحسان (استتیک) مفهوم راهنماست...فرم و محتوا، مفاهیمی است شایع در تمام دنیا که در زیر آن ها هر چیز و همه چیز را می توان آورد. 12 و 13

موجود را از ماده و صورت عبارت دانستن در ذات ابزار است که جایگه دارد. این نام [ابزار] دلالت دارد بر آنچه ساخته شده است برای به کار گرفته شدن و استفاده بردن.

دلیل رد صورت و محتوا و زیبایی شناسی و پرسش از حقیقت

در کار هنری، حقیقت موجود خود را در کار نشانده [یا نهاده] است. «نشاندن» در این معنا یعنی، به قیام آوردن. یک موجود، یک جفت کشاورز-کفش در کار به نور وجودش قیام می یابد. وجود این موجود به پایندگی نمایش خود می رسد. لذا ذات هنر عبارت است از: خود را – در – کار – نشاندن حقیقت. اما هنر تاکنون با زیبایی سروکار داشت و نه با حقیقت. 20

کار هنری، به وجهی خاص، وجود موجود را می گشاید. در کار، گشوده شدن، کشف حجاب، یعنی، حقیقت موجود، تحقق می یابد...هنر عبارت است از: خود را -  در – کار – نشاندن حقیقت.

زمین

یونانیان، به روزگار نخست خود این این بر آمدن و سربرزدن هریک و همه را فوسیس نام نهاده اند. فوسیس [=زاد و بود، طبیعت] آن را روشن می سازد که بر آن و در آن انسان مسکن خود را بنا می نهد. ما آن را زمین می نامیم. آنچه را که این لفظ گویای آن است نه با یک توده نهمار مادی که جایی افتاده است باید خلط و اشتباه کرد و نه با یک سیاره نجومی. زمین آن است که به آن، بر آمدن هر بر آینده چون بر آینده، باز نهان می رود. در بر آمدن ذات زمین چون نهان کننده تحقق می یابد. معبد ایستاده بر جا، عالمی را می گشاید و آن را به زمین باز می نهد.

در دریغا گویی [=تراژدی] چیزی به صحنه نمی آید و بازی نمی شود، بلکه جنگ خدایان قدیم با خدایان جدید جنگیده می شود. کار زبان که از سخن قوم بر می آید، این جنگ را باز نمی گوید، بلکه سخن قوم را به جایی می رساند که در هر کلمه ای اصلی و مهم، این جنگ جنگیده و به اتخاذ این تصمیم انجامیده می شود که مقد س چیست و نا مقدس کدام است، بزرگ چیست و کوچک کدام است. 27

کار بودن یعنی: عالمی را بر افراشتن. اما آن چیست که یک عالم است؟ در اشاره به معبد نموده آمد

بر افراشتن یک عالم و فراز آوردن زمین دو شأن است از شئون ذاتی کار بودن کار، اما از وحدت کار بودن، هر یک از این دو وابسته به آن دیگر است.


Image result for ‫مارتین هایدگر‬‎



Image result for ‫مارتین هایدگر‬‎


Image result for ‫مارتین هایدگر‬‎

  • حسین رسولی
  • ۰
  • ۰


 

زبان‏شناسى و رمان یکى از کتاب‏هاى کلاسیک در حوزهٔ نقد زبان‏شناختى است که به‏طور خاص به فرم ادبىِ رمان مى‏پردازد. راجر فاولر در این کتاب شیوه تازه‏اى براى تحلیل ادبیات داستانىِ منثور پیش مى‏نهد که مبتنى بر سه نظریه اساسى است: دستور زبان گشتارى زایشىِ نُوم چامسکى، زبان‏شناسىِ نقش‏نگرِ مایکل هلیدى، و روایت‏شناسىِ ساختارباورِ تسوتان تودوروف و آلگیرداس گره‏ماس. فاولر مى‏کوشد با استفاده از دست‏آوردهاى جدید زبان‏شناسى تعریفى تازه از مفهوم‏هاى سنتىِ مطرح در نقد داستان ـ نظیر پى‏رنگ، شخصیت‏پردازى، دیدگاه، درون‏مایه، سبک، و جز آن ـ به دست دهد. وى، هم‏چنین، توجه ویژه‏اى دارد به مقوله‏هایى چون رابطه دیدگاه با جهان‏بینى نویسنده، ساختارهاى گفتمانىِ رمان، مناسبت رمان و ساختارهاى اجتماعى و مسئله خلاقیت و عرف‏هاى داستان‏نویسى.
نویسنده در دو فصل نخست شالوده نظرىِ رویکرد تازه خود و اصطلاح‏هاى بنیادى آن را شرح مى‏دهد، و سپس در فصل‏هاى بعدى آن‏ها را گسترش مى‏دهد و در بررسى قطعه‏هایى از برجسته‏ترین رمان‏ها و داستان‏هاى کوتاه انگلیسى و امریکایى به‏کار مى‏برد.
براى این‏که خواننده فارسى‏زبان درک بهترى از بحث‏هاى طرح‏شده داشته باشد، مترجم واژه‏نامه‏اى تشریحى به انتهاى کتاب افزوده است.



Image result for ‫زبان‌شناسی و رمان‬‎Image result for ‫زبان‌شناسی و رمان‬‎

  • حسین رسولی
  • ۰
  • ۰

این کتاب به شدت برای سبک شناسی، نشانه شناس و تحلیل زبانی متن پیشنهاد میشود.

زبان‌شناسی و نقد ادبی 
 
موضوع: ادبیات 

 
تعداد صفحات: 136 
قطع کتاب: رقعی 
نوع جلد: شومیز 
شابک: 964-312-653-6 
نوبت چاپ: چهارم 
قیمت: 40,000  ریال
 
نقد ادبی، به‌ویژه در دهه‌های اخیر، هرچه بیشتر خصلتی بین‌رشته‌ای یافته و به عبارت دیگر بسیاری از اصول و روش‌های خود را از سایر علوم انسانی به عاریت گرفته است. پیدایش رهیافت‌هایی از قبیل نقد فلسفی، نقد روانکاوانه، نقد جامعه‌شناسانه، نقد ساختارگرایانه و امثال آن‌ها بر سرشت پذیرندهٔ نقد ادبی در دوره و زمانهٔ ما دلالت می‌کند. اما آیا می‌توان زبان‌شناسی را ــ که مطالعه علمی زبان است ــ در مطالعات نقادانه ادبی به کار برد؟ پاسخ‌های گوناگونی که از دیدگاه‌های گاه متضاد به این پرسش داده شده‌اند، بسیار مناظره‌برانگیز بوده‌اند. کتاب حاضر می‌کوشد تا چشم‌اندازی تا حد امکان متوازن از این دیدگاه‌ها ارائه دهد. به این منظور، مقالاتی از دو زبان‌شناسِ آشنا با نقد ادبی و دو منتقد ادبیِ آشنا با زبان‌شناسی (رومن یاکوبسن، دیوید لاج، راجر فالر و پیتر بَری) در این مجموعه به خواننده ارائه می‌شوند. گزینش و انتشار این مقالات بر مبنای ملاک تکثر آرا بوده است تا پیکربندیِ عمومیِ کتاب بتواند ــ به تأسی از روح زمانهٔ ما ــ ماهیت چندصداییِ نقد ادبی را به وجهی شایسته‌تر نشان دهد. کتاب زبان‌شناسی و نقد ادبی نخستین‌بار در سال 1369 انتشار یافت و به‌سرعت به متن درسی در رشتهٔ زبان‌شناسی و نیز ادبیات تبدیل شد. در ویرایش دوم، یک مقالهٔ جدید با عنوان «سبک‌شناسی» به کتاب افزوده شده، و نیز نمایهٔ موضوعات، اشخاص و آثار و واژه‌نامه‌های انگلیسی و فارسی بسط داده شده‌اند





Image result for ‫زبان‌شناسی و نقد ادبی‬‎
Image result for ‫زبان‌شناسی و نقد ادبی‬‎
  • حسین رسولی
  • ۰
  • ۰

ی رولو (1391) روانشناسی وجودی، ترجمه: میر جواد سید حسینی و فیروزه بکتاش، تهران: کتاب ارجمند. ا

گزیستانسیالیسم به معنی تمرکز بر وجود داشتن فرد است؛ اگزیستانسیاالیسم تدکید بر انسان است همانطور که بر می بالد و می شود. وازه «اگزیستانس» existence از ریشه¬ی exsistere- که به طور تحت اللفظی به معنی «شاخص بودن و بر بالیدن» است، مشتق شده است. در فرهنگ غرب به طور سنتی، وجود مقدم بر ماهیت بوهه است، ماهیت بر اصول تغییر ناپذیر، حقیقت، قوانین منطقی و غیره تأکید دارد که فرض شده است ورای هر موجود معینی قرار می گیرد. 14 اوج دیدگاه اگزیسانسیالیستی بر این تعبیر ژان پل سارتر پایه گذاری شه است که می گوید: «وجود، مقدم بر ماهیت است» تأکیدی که معتقد است که اگر ما صرفاً وجودمان را بپذیریم، دیگر به هیچ وجه ماهیتی نخواهیم داشت. این، بخش مهمی از تأکید عمده¬ی سارتر بر تصمیم گیری است: «ما انتخاب هایمان هستیم.». 15 رولو می می گوید: «برای یک انسان زنده چیزی به نام حقیقت یا واقعیت جز آنچه او در آن مشارکت می جوید، از آن آگاه است و با آن روابطی دارد، وجود ندارد.» 15 بیانیه¬ی اصلی اگزیستانسیالیست ها این است: بزرگی نیروهای قربانی کننده انسان اهمیتی ندارد، آنچه اهمیت دارد این است که انسان توان ان را دارد که بداند که دارد قربانی می شود، و بنابریان قادر است به نحوی بر چگونگی ارتباط با سرنوشت خود تأثیر بگذارد. آن هسته¬ی قدرت وتوان در اتخاذ یک نگاه و موقعیت هیچ گاه از دست نمی رود و برای اتخاذ برخی تصمیمات، مسئله ای نیست که چقدر جزئی باشد. به این دلیل است که ان¬ها عقیده داشتند هستی انسان، در تحلیل نهایی، آزادی او را شامل می شود. هایدگر حتی (در یک مقاله¬ی جذاب) حقیقت را به مثابه آزادی تعریف می کند. تیلیخ در سخنرانی اخیرش این موضوع را به زیبایی به این صورت بیان کرده است: «انسان تنها در لحظه¬ی تصمیم گیری است که واقعاً انسان می شود.» 



ROLLO MAY

1909 - 1994

Dr. C. George Boeree


Biography

Rollo May was born April 21, 1909, in Ada, Ohio.  His childhood was not particularly pleasant:  His parents didn’t get along and eventually divorced, and his sister had a psychotic breakdown.

After a brief stint at Michigan State (he was asked to leave because of his involvement with a radical student magazine), he attended Oberlin College in Ohio, where he received his bachelors degree.

After graduation, he went to Greece, where he taught English at Anatolia College for three years.  During this period, he also spent time as an itinerant artist and even studied briefly with Alfred Adler.

When he returned to the US, he entered Union Theological Seminary and became friends with one of 
his teachers, Paul Tillich, the existentialist theologian, who would have a profound effect on his thinking.  May received his BD in 1938.

May suffered from tuberculosis, and had to spend three years in a sanatorium.  This was probably the turning point of his life.  While he faced the possibility of death, he also filled his empty hours with reading.  Among the literature he read were the writings of Soren Kierkegaard, the Danish religious writer who inspired much of the existential movement, and provided the inspiration for May’s theory.

He went on to study psychoanalysis at White Institute, where he met people such as Harry Stack Sullivan and Erich Fromm.  And finally, he went to Columbia University in New York, where in 1949 he received the first PhD in clinical psychology that institution ever awarded.

After receiving his PhD, he went on to teach at a variety of top schools.  In 1958, he edited, with Ernest Angel and Henri Ellenberger, the book Existence, which introduced existential psychology to the US.  He spent the last years of his life in Tiburon, California, until he died in October of 1994.


Theory

Rollo May is the best known American existential psychologist.  Much of his thinking can be understood by reading about existentialism in general, and the overlap between his ideas and the ideas of Ludwig Binswanger is great.  Nevertheless, he is a little off of the mainstream in that he was more influenced by American humanism than the Europeans, and more interested in reconciling existential psychology with other approaches, especially Freud’s.

May uses some traditional existential terms slightly differently than others, and invents new words for some of existentialism’s old ideas. Destiny, for example, is roughly the same as thrownness combined with fallenness.  It is that part of our lives that is determined for us, our raw materials, if you like, for the project of creating our lives.  Another example is the word courage, which he uses more often than the traditional term "authenticity" to mean facing one’s anxiety and rising above it.

He is also the only existential psychologist I’m aware of who discusses certain “stages” (not in the strict Freudian sense, of course) of development:

Innocence -- the pre-egoic, pre-self-conscious stage of the infant. The innocent is premoral, i.e. is neither bad nor good.  Like a wild animal who kills to eat, the innocent is only doing what he or she must do.  But an innocent does have a degree of will in the sense of a drive to fulfil their needs!

Rebellion -- the childhood and adolescent stage of developing one’s ego or self-consciousness by means of contrast with adults, from the “no” of the two year old to the “no way” of the teenager.  The rebellious person wants freedom, but has as yet no full understanding of the responsibility that goes with it.  The teenager may want to spend their allowance in any way they choose -- yet they still expect the parent to provide the money, and will complain about unfairness if they don't get it!

Ordinary -- the normal adult ego, conventional and a little boring, perhaps.  They have learned responsibility, but find it too demanding, and so seek refuge in conformity and traditional values.

Creative -- the authentic adult, the existential stage, beyond ego and self-actualizing.  This is the person who, accepting destiny, faces anxiety with courage!

These are not stages in the traditional sense.  A child may certainly be innocent, ordinary or creative at times;  An adult may be rebellious.  The only attachments to certain ages is in terms of salience:  Rebelliousness stands out in the two year old and the teenager!

On the other hand, he is every bit as interested in anxiety as any existentialist.  His first book, The Meaning of Anxiety, was based on his doctoral dissertation, which in turn was based on his reading of Kierkegaard.  His definition of anxiety is “the apprehension cued off by a threat to some value which the individual holds essential to his existence as a self” (1967, p. 72).  While not “pure” existentialism, it does obviously include fear of death or “nothingness.”  Later, he quotes Kierkegaard:  “Anxiety is the dizziness of freedom."

Love and Will

Many of May’s unique ideas can be found in the book I consider his best, Love and Will.  In his efforts at reconciling Freud and the existentialists, he turns his attention to  motivation.  His basic motivational construct is the daimonic.  The daimonic is the entire system of motives, different for each individual.  It is composed of a collection of specific motives called daimons.

The word daimon is from the Greek, and means little god.  It comes to us as demon, with a very negative connotation.  But originally, a daimon could be bad or good.  Daimons include lower needs, such as food and sex, as well as higher needs, such as love.  Basically, he says, a daimon is anything that can take over the person, a situation he refers to as daimonic possession.  It is then, when the balance among daimons is disrupted, that they should be considered “evil” -- as the phrase implies!  This idea is similar to Binswanger's idea of themes, or Horney's idea of coping strategies.

For May, one of the most important daimons is eros.  Eros is love (not sex), and in Greek mythology was a minor god pictured as a young man.  (See the story of Eros and Psyche by clicking here!)  Later, Eros would be transformed into that annoying little pest, Cupid.  May understood love as the need we have to “become one” with another person, and refers to an ancient Greek story by Aristophanes:  People were originally four-legged, four-armed, two-headed creatures.  When we became a little too prideful, the gods split us in two, male and female, and cursed us with the never-ending desire to recover our missing half!

Anyway, like any daimon, eros is a good thing until it takes over the personality, until we become obsessed with it.

Another important concept for May is will:  The ability to organize oneself in order to achieve one’s goals.  This makes will roughly synonymous with ego and reality-testing, but with its own store of energy, as in ego psychology.  I suspect he got the notion from Otto Rank, who uses will in the same way.  May hints that will, too, is a daimon that can potentially take over the person.

Another definition of will is “the ability to make wishes come true.”  Wishes are “playful imaginings of possibilities,” and are manifestations of our daimons.  Many wishes, of course, come from eros.  But they require will to make them happen!  Hence, we can see three “personality types” coming out of our relative supply, you might say, of our wishes for love and the will to realize them.  Note that he doesn't actually come out and name them -- that would be too categorical for an existentialist -- and they are not either-or pigeon holes by any means.  But he does use various terms to refer to them, and I have picked representative ones.

There is the type he refers to as “neo-Puritan,” who is all will, but no love.  They have amazing self-discipline, and can “make things happen”... but they have no wishes to act upon.  So they become “anal” and perfectionistic, but empty and “dried-up.”  The archetypal example is Ebenezer Scrooge.

The second type he refers to as “infantile.”  They are all wishes but no will.  Filled with dreams and desires, they don’t have the self-discipline to make anything of their dreams and desires, and so become dependent and conformist.  They love, but their love means little.  Perhaps Homer Simpson is the clearest example!

The last type is the "creative" type.  May recommends, wisely, that we should cultivate a balance of these two aspects of our personalities.  He said “Man’s task is to unite love and will.”  This idea is, in fact, an old one that we find among quite a few theorists.  Otto Rank, for example, makes the same contrast with death (which includes both our need for others and our fear of life) and life (which includes both our need for autonomy and our fear of loneliness).  Other theorists have talked about communion and agency, homonymy and autonomy, nurturance and assertiveness, affiliation and achievement, and so on.

Myths

May’s last book was The Cry for Myth.  He pointed out that a big problem in the twentieth century was our loss of values.  All the different values around us lead us to doubt all values.  As Nietzsche pointed out, if God is dead (i.e. absolutes are gone), then anything is permitted!

May says we have to create our own values, each of us individually.  This, of course, is difficult to say the least.  So we need help, not forced on us, but “offered up” for us to use as we will.

Enter myths, stories that help us to “make sense” out of out lives, “guiding narratives.”  They resemble to some extent Jung’s archetypes, but they can be conscious and unconscious, collective and personal.  A good example is how many people live their lives based on stories from the Bible.

Other examples you may be familiar with include Horatio Alger, Oedipus Rex, Sisyphus, Romeo and Juliet, Casablanca, Leave it to Beaver, Star Wars, Little House on the Prairie, The Simpsons, South Park, and the fables of Aesop.  As I intentionally suggest with this list, a lot of stories make lousy myths.  Many stories emphasize the magical granting of one's wishes (infantile).  Others promise success in exchange for hard work and self-sacrifice (neo-Puritan).  Many of our stories today say that valuelessness is itself the best value!  Instead, says May, we should be actively working to create new myths that support people’s efforts at making the best of life, instead of undermining them!

The idea sounds good -- but it isn’t terribly existential!  Most existentialists feel that it is necessary to face reality much more directly than “myths” imply.  In fact, they sound a little too much like what the great mass of people succumb to as a part of fallenness, conventionality, and inauthenticity!  A controversy for the future....









Image result for rollo may
Image result for rollo may
Image result for rollo may
Image result for rollo may
  • حسین رسولی
قبلی بعدی
۱ ۲ ۳ ۴ ۵